بلاخره بعد از هشت ماه که به خاطر بیماری و مرگ مامان کلاس نقاشیمو رها کرده بودم دوباره رفتم سر کلاس… الان عین آدمی هستم که بعد از ماهها که توی یخچال های برفی گیر کرده بوده و همه وجودش منجمد شده بوده یه باره خورشید از پشت کوهها اومده بالا و با تموم وجودش داره گرمی بهش میبخشه کم کم احساس میکنم که داره ذره ذره بدنم گرم میشه.. انگار دارم بعد از اون روزهای تلخ و وحشتناک که یادآوریشون هم پشتم رو میلرزونه کم کم زنده میشم … دوست دارم با همه وجودم فریاد بزنم مربی عزیزم دوستت دارم و این حس خوب زندگی رو مدیون توام ….
آرشیومی 19, 2016
باران
سلام یاسمن عزیزم
خیلی خوشحالم که این پستتون رو میخونم. همیشه سرشار از زندگی و پویایی باشی به لطف خدا.
می بوسمتون
ارام
سلام یاکسن جان
درگذشت مادر عزیزتون رو تسلیت میگم بهتون…
درکتون میکنم….خداوند آرامش دل بهتون بده…
و خداوند روح اون عزیز رو غریق رحمتش کنه…
admin
ممنونم ارام عزیزم
admin
ممنون ارام عزیزم