دلتنگی ها ی ما را باد ترانه میخواند…

هر چی میگم ول کن بابا تو هم حال داری ها.. میگه آخه دوستش دارم… از بچه گی همه میگفتن تو شکل اونی حرکاتت… رفتارت… حتی قیافه ات و همین باعث شد که یه جورایی همیشه از بقیه بیشتر دوستش داشته باشم…

 میگم خوب که چی؟ میگه آخه با این که یه بار دلمو خیلی بدجور شکست ولی بازم به خاطر همین چیزا بخشیدمش… حالا هم هر وقت بهش زنگ میزنم خیلی ابراز دلتنگی و محبت میکنه ولی اونقدر بی معرفته که اگه بدونه هزار و یک بلا هم سرم اومده امکان نداره یه زنگ بزنه حالمو بپرسه.. حتی هفته قبل هم که بهش گفتم عصر جراحی لثه دارم یه زنگ نزد حالمو بپرسه… اونم منی رو که انقدر دوستش دارم. وقتی فهمیدم پسرش مریض شده یک سال تموم هر روز زنگ میزدم دلداریش میدادم سعی میکردم بار غمو از رو سینه اش سبک کنم تا بلاخره پسره از اون بیماری لعنتی خلاص شد و بعدشم گذاشت و رفت خارج…

 میگم تو که همیشه میگی من هر کاری بکنم به خاطر خودمه و خدا پس نباید متوقع باشی.. میگه بابا جون دوستش دارم دلم براش تنگ میشه اه عمه  هم انقدر بی معرفت…

 میگم فکر کن دو تا عمه داری نه سه تا!!! تازه نوه های ما چی که یا عمه ندارن یا عمو!!! میگه باشه ولی دل تنگم ای کاش نداشتمش…ای کاش منو با شاملو آشنا نکرده بود… ای کاش برام پرواز با خورشید مشیری رو نخریده بود…

 میگم تو هم خلی مردم تو نون شبشون موندن … هزار و یک درد بی درمون دارن تو غصه میخوری که چرا عمه کبی حالتو نمی پرسه برو بابا خدا به تو یه عقل حسابی بده به منم یه پول درست حسابی… میخنده ولی برق اشکو که از دلتنگی تو چشاش حلقه زده میبینم و تو دلم میگم انصافا حق داری ولی چه کنم که نمیخوام زیاد بهت رو بدم…

 

 

پی نوشت۱: شما میگید اگه دلمون واسه یکی بی نهایت تنگه و اون یکی خیلی بی معرفته خیلی خیلی …چه کنیم ؟ بهش زنگ بزنیم و بزاریم دلتنگی مون کم شه؟ یا ما هم حالشو نپرسیم تا بفهمه که ازش دلگیریم؟ یا زنگ بزنیم و بهش بگیم؟….

پی نوشت ۲: ممنون از احوالپرسی هاتون اشکان حالش خوب شد… فقط یه ذره بد اخلاق شده و همش مثل اون بچه میمونه تو کارتون میخواد بچسبه به مامان یاسی…

پی نوشت ۳: بابت احوالپرسی دندون هام هم ممنون. بخیه قبلی ها رو کشیدم و این سه شنبه آخرین جراحی لثه رو دارم بعلاوه یه ایمپلنت (کاشت دندون) کسی تا حالا ایمپلنت کرده؟

آخرین پی نوشت!!! عکس اشکان اون بالا قابل رویته؟ یا فقط خودم میبینم؟