خیلی جالبه وقتی میخواستم وبلاگ درست کنم و توش بنویسم خیلی خوشحال بودم از این که یه جایی هست که راحت میتونم توش حرف دلمو بگم بدون این که یکی بیاد برام شاخ و شونه بکشه که چرا در مورد من نوشتی!!!! البته مقصر خودمم… برای نوشتن اون چیزایی که تو دلته باید گمنام باشی!!! باید یه اسم دیگه برای خودم انتخاب میکردم به هیچ کس هم نمیگفتم که من وبلاگ دارم! این رسم مزخرف دنیای ماست که نباید دلت آینه باشه اجازه نداری اون چیزایی رو که تو دلته و واقعیته هیچ جا بگی چون همیشه یه نفر هست که دلگیر بشه!!! گفتم که باید همیشه یه نقاب رو صورتت باشه! تا ازت به خوبی یاد بشه! اگه از دست کسی ناراحتی باید بریزی تو دلت تا بعدا یا تو سن پایین سکته کنی و بمیری! یا یه تومور یه جاییت در بیاره!!! سرطان بگیری و آروم آروم بمیری… این رسم روزگار ماست… دورغگو باش… چاپلوسی کن… ادای آدمهای سیب زمینی رو در بیار که از هیچ چیزی ناراحت نمیشن… هر کی بهت هر چی گفت حتی اگه به روحت زخم زد بهش لبخند بزن و مثل آدمای احمق بگو روز خوبی داشته باشید! هر کی دلت رو شکوند در گوشات رو بگیر تا صدای شکستن دلتو نشنوی و خودتو بزن به حماقت… برای همه بمیر حتی برای اونایی که به خاطرت دمای بدنشون از ۳۷ درجه یه عشر هم بالاتر نمیره!!! خلاصه این که یه کلکسیون نقاب تو کیفت داشته باش تا هر جا لازم شد برای به دست آوردن دل دیگران اون نقاب خاص رو بزنی… بعد برو تو خلوت خودت اشک بریز و گلایه کن! من نمیخوام اینطوری باشم حداقل تو این دنیای مجازی. من دوست دارم اونی باشم که هستم. من اگر تو چند تا پست قبلیم با خودم یه درد و دل کردم که از عمه ام گله دارم دلیلش این بود که نمیتونم بهش زنگ بزنم و بگم از دستت دلگیرم یا ازت توقع دلجویی دارم… اون نوشته من توش فقط عشق بود … چقدر هم دوست داشتم که عمه ام اون گفتگو رو بخونه. حالا اگه یه نفر پیدا میشه که تازه غربت یادش انداخته که از مادرش دفاع کنه و واسه من شاخ و شونه میکشه که بیخود از مادر من توقع داری که حالتو بپرسه و خط و نشون که حالتو میگیرم… چه باید بکنم؟ باید بگم عزیز دلم که وقتی کوچیک بودی بارها خودم شستمت… لباساتو عوض کردم… با دلتنگی هات دلتنگ شدم و با شادیهات شاد… وقتی فهمیدم مریض شدی بارها و بارها به خاطرت اشک ریختم و خبر سلامتیت یه دنیا شادم کرد…وقتی که دیدم میخوای بری فکر کردم که چقدر برای دیدنت دلتنگ خواهم شد… کاوه قشنگم که گفتی چرا توی اوت پست اسمتو ننوشتم… من که حرفم همش دلتنگی بود … تو هرگز از کسانی که دوستشون داری دلتنگ نمیشی؟ آدما معمولا از کسانی که دوستشون دارن بیشتر متوقعن.. درسته؟ نکنه خاک غربت از یادت برده که ما چقدر برای هم عزیز بودیم؟یه سری به خاطرات گذشته ات بزن و ببین که ما زیباترین خاطراتمون روزهای بوده که با شماها بودیم و متاسفانه روزگار ماها رو اینهمه از هم جدا کرده…خودمون رو و شایدم دلامونو…
عادل
سلام دوست عزیز…..خسته نباشین—امیدوارم یه سری هم به ما بزنین….مطالب جالب و جدیدی رو در مورد کسب درامدتوسط یک سایت فرهنگی وشرکت بزرگ ایرانی واسه بچه های وبلاگ نویس نوشته ام…… فرصتهای مناسب در زندگی به ندرت پیش میایند…..با بهترین آرزوها…
محمد ( طراح قالب )
من ۱ هفته پیش بهت میل زدم ولی انگار برات send نشوده
گفتی قالبی ندیدم شاید وبلاگم قبلا توی هیستوریت بوده مال قبلی لود شده یه refresh کنی درست میشه توی اون قسنت پایینه وبلاگ سمت چپ نگاه کنی هستش قالب تنهایی روی دانلود کلیک کنی دانلود میشه…توصیحات بعدی رو بهت میل می زنم…
محمد ( طراح قالب )
در مورد مطلب پستت هم آره دیگه تقصیره خودته از همون اول نباید کسی میفهمید که آدرس وبلاگت چیه یا حداکثر فقط باید میفهمیدن که تو یه وبلاگ داری عین من…
دریای زندگی
سلام … خیلی تلخه
بنفشه
یاسی میترسم حرف بزنم.فقط در حضور وکیلم نظرم را میگم.خودت که میدونی یعنی چی؟
مانیا
یاسی جون من نمی دونم چی باید بگم فقط می گم تو خودت نریز که بعدا از یه جایی سر باز می کنه ها….
سوشیانس
می بینم که تعطیل شدی و تند تند می نویسی.کارت درسته!
مریم
یاسمن جان من توی پست قتلیت هم گفتم اکثر ما منفی بین هستیم.
همانطورکه قبلا هم گفتم ما نیامده ایم که رابطه ای را حفظ کنیم.
لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان.
طنین
منم به همین دلیل آدرس وبلاگمو به هیچ آشنایی ندادم تا راحت باشم
دیگه سر نمی زنی ؟
سانی
🙁 آدم اینجا باید راحت باشه. من که وبلاگمو برای آرامش انتخاب مردم و به اونایی که باید آدرسشو ندادم :دی
نازمهر
یاسمن جان منم خیلی وقتا نتونستم اون چیزایی رو که خواستم و حرف دلم بوده توی وبلاگم بنویسم. حتی با اینکه آدرسش رو خیلی ها ندارن.
بهرحال خودت رو ناراحت نکن عزیزم. مسائلیه که پیش میاد دیگه
جعفر
۲ /۳ تاشو خوندم جالب بود :)) یکیش رو هم برداشتم حلالمون کن :))
الهه
سلام یاسمن عزیزم ممنون که به من سر زدی.
دنیز
سلام یاسی جونم
بابابی خیال این حرفها شو سعی کن محرکات زندگی اتو گلچین کنی محرکهای خوب وبه درد خوررابپذیر و محرکهای منفی وآسیب رسان را ولش کن اگر میخواهی زندگی کنی خیلی از حرفها را نشنو
برای اینکارا شاید پست آخرم بهت کمک کنه بیا وبخونش چون هنوز نخوندی
قربانت
محمد(حیاط خلوت)
سلام.با ناشناس توی وبلاگ نوشتن موافقم.کاری که دارم می کنم و مزایاش رو هم می بینم.البته بعید می دونم کسی پیدا بشه که از آدم خوش قلبی مثل شما مدت زیادی مکدر بمونه.حتما حرفهاش رو اصلاح می کنه.
ملینا( عشق حقیقی..)
سام..
خوبی یاسمن جووووووووووووووووووووووونم
دلم برای همتون یه ذره شده بود!
________________________________
اره یاسمن جون کاملا حق باهاته!!!
حرف حق جواب نداره
امید
سلام یاسمن جان
حق با توئه . دنیای مجازی هم دیگه داره اینقدر کوچیک میشه که همه به راحتی شناسائی می شن!!!در این شرایط راحت نوشتن مشکل میشه:(
شاد باشی…
آسمان
یاسمین خانم سلام واقعا از نوشته های شما و سبک آن لذت می برم و چقدر زیبا آ‹چه را که می خواهی می نویسی اما برایم کامنت هایی که در وبلاگ ایران ریکی می گذاری تعجب بر انگیز است شما واقعا فکر میکنید ریکی روی قضاوت قاضی هم اثر می گذارد ؟ خوب اگر این جوری بود که طرف مقابل هم از کس دیگری در خواست ریکی می کرد.واقعا پشت نوشته های شما من یک آدم روشم فکر می بینم ولی از این کامنت های شما تعجب می کنم و برای برادرتان هم دعا می کنم….. موفق باشی
شهره
ای بابا منم واقعا نیاز دارم یه جایی حرفای دلم را بزنم چون گاهی واقعا حتی یه نفر نیست که بتونی باهاش دردودل کنی حتی عزیزاتم تنهات میزارن.چرا باید یکی بیاد تازه همین فرصت را از آدم بگیره؟
چرا آدما اینقدر خودخواه شدن؟؟