چندین سال پیش به خاطر میگرنی که دیوونه ام کرده بود با انرژی درمانی آشنا شدم… اولین روز کلاس تا خونه انگار رو ابرا بودم… انگار تازه حضور خدا رو در درونم حس کرده بودم. حسی که با خودش منو به یه دنیای جدید وارد کرد… سر راه نون خامه ای (که عاشقشم) خریدم و اومدم خونه و به رامین گفتم این شیرینی تولد دوباره منه تولد روحم… ورود روحم به دنیای جدید… از اون روزهای قشنگ خیلی میگذره… نگار اون موقع یه دختر ۴ _۵ ساله بود… که هر روز با خودم میبردمش… اوایل برای کلاس و بعد برای درمان… و اون شروع منو با دنیای زیبایی آشنا کرد… کتابهای جدید … آشنایی با نویسنده های خاص…عرفان…و خلاصه این که میگرن برای یاسمن شیطون یه نشونه بود برای پیدا کردن راه تعالی …یه علامت بود…  گرچه بارداریم و بعد دوران شیردهیم باعث شده که نتونم تمرین کنم... (فعلا اجازه تمرین و درمان ندارم به خاطر اشکان کوچولو)  اما این دور موندن ها چیزی از ایمانم رو به این انرژی خارق العاده کم نکرده… اینا رو برای اون دوست خوبم آسمان نوشتم که تو پست قبلیم این کامنت رو گذاشتن…( یاسمن خانم سلام واقعا از نوشته های شما و سبک آن لذت می برم و چقدر زیبا آنچه را که می خواهی می نویسی اما برایم کامنت هایی که در وبلاگ ایران ریکی می گذاری تعجب بر انگیز است شما واقعا فکر میکنید ریکی روی قضاوت قاضی هم اثر می گذارد ؟ خوب اگر این جوری بود که طرف مقابل هم از کس دیگری در خواست ریکی می کرد.واقعا پشت نوشته های شما من یک آدم روشن فکر می بینم ولی از این کامنت های شما تعجب می کنم و برای برادرتان هم دعا می کنم….. موفق باشی…) آره دوست خوبم من به این انرژِی قدرتمند اعتقاد دارم… انرژی هوشمنده… و خودش میدونه که چطور عمل کنه…. کسی از شماها تا حالا تجربه انرژی درمانی رو داشته؟ من با چشمای خودم (نه چشمای کس دیگه!!) معجزات زیادی ازش دیدم..

پی نوشت: آره ملینا جون عکسارو با دوربین جدیده میگیرم…