نه باورم نمیشه… چطور ممکنه… اینا عاشق هم بودن … برای رسیدن به هم انقدر با خانواده هاشون جنگیدن که من فکر میکردم عاشق تر از اینا دیگه پیدا نمیشه… آخه چی میتونه اینطوری یه زندگی رو از هم بپاشونه؟ رامین میگه: پول یاسمن… پول… وقتی هر چی بدویی نتونی اون زندگی رو که دلت میخواد واسه زن و بچه ات فراهم کنی هی خسته و خسته تر میشی … بعد بهونه گیر میشی و فکر میکنی با بهونه گرفتن از زنت یه جورایی خودتو که نتونستی براش یه زندگی خوب بسازی رو تبرئه کنی… نگاهمو میدوزم تو چشماش … چقدر این نگاه مهربون رو دوست دارم… چقدر وقتی نیست خونه کمرنگ و بیروحه… شنیدن صداش بهم آرامش میده… میرم به گذشته های دور… دور دور … روزی که اون دو نفر هم عین ما عاشق هم بودن…. برای رسیدن به هم چقدر اشک ریختن… چطور شد که حالا به جای این که دختره واسه اومدن شوهرش به خونه لحظه شماری کنه به قول خودش از اضطراب انگار سگ به دلش پنجول میکشه… و پسره هم با عصبانیت میگه: حالا ما شدیم سگ؟ و دختره با بغض میگه خسته شدم باور کن مرگ موش خریدم قایم کردم یه گوشه خونه هر لحظه صبرم تموم شه میخورم و تو رو با این بچه تنها میزارم… یه داغی رو دلت میزارم که تا عمر داری فراموش نکنی… دستامو میزارم رو چشام… انگشتای دست و پام عین یخه… از دلشوره تهوع میگیرم… نکنه یه وقت دیوونه شه خودکشی کنه… پسره فقط حرفای بیخود میزنه خواسته های مزخرف چرا دمپایی هات رو فلان جا میزاری ممکنه من پام گیر کنه بهش بخورم زمین سرم بخوره به دیوار ضربه مغزی شم بمیرم!!! اگه این اتفاق افتاد چی؟ و من با خنده میگم هیچی از دستت راحت میشه!!! چرا یه بار ده سال پیش مراقب نبودی فلان ظرف شکست! اگه تو چشم بچه ( بچه ای که نداشتند اون موقع!!) میرفت چی؟ چرا تو لیوانی که عشق من بود!!! خاکه سیگار ریختی؟ چرا چرا چرا… و دیونه ام میکنه… دختره میزنه زیر گریه و من دلم میخواد پسره رو که یه روزی این دختر عشقش بود با همین دستام خفه کنم… نگاه پسره مات و سرده… چهره اش عصبی و معلومه که بیمار شده یه جور افسردگی شدید… موقع حرف زدن داد میزنه و من میگم آهای من خانومت نیستم داد میزنی سرم یواش تر!!! تعارف رو کنار میزارم و ازش خواهش میکنم بره پیش یه روانشناس… بهش میگم که بیمار شده… مردی که به خاطر یه چیز کوچولو مثلا باز بودن در دستشویی زن و بچه اش رو تهدید به کشتن با چاقو کنه از دید من دیوانه است… و میگه که دکتر نمیره و حرف آخرش اینه که باید زنش اونی که اون میخواد بشه!!! چرا؟ چون گردنش کلفت تره؟!!! بچه شون میگه کاشکی من تو دریا غرق شم و کوسه ها منو بخورن! دلم میگیره… همش ضد و نقیض حرف میزنه… میگه من حاضرم به خاطر زنم کوه رو جابجا کنم!!! میگم لازم نیست کارهای خارق العاده کنی ایراد الکی ازش نگیر سوهان روحش نشو… سپیده زده و من هنوز خوابم نبرده… گناه اون بچه مظلوم چیه که داره قربانی میشه؟ رامین میگه شایدم پای یه زن دیگه در میونه … و من لابلای اونهمه فکر آزار دهنده گم میشم و فقط از خدا میخوام که اون روح بیمارو درمان کنه…
یاسر
سلام.از رفاقت و عشق و وفا دیگه می ترسم .تنهاییم خیلی جالب تر و امن تره..سر بزن
گل رز
به حق چیزهای نشنیده. یهنی آدم انقدر سنگ دل می شه. بگذریم . وبلاگ جالبی داری . خوشحال می شم به وب منم سر بزنی. منتظر حضورت هستم
جسم و جان
استاد موللی به سوالات شما عزیزان در وبلاگشون پاسخ خواهند داد. منتظر حضور شما دوستان هستیم
دنیز
عشق اگر بنیه محکم و درستی نداشته باشه میتونه باهر بادی بلرزه ولی عشقهای واقعی هیچوقت به این زودی ازبین نمیره و معکوس نمیشه
ملینا
سام..
بیچاره بچشون یاسمن جون..
خدا ایشالا شفاش بده!
امیدوارم زندگیشون نجات پیدا کنه..و مثه اول شن..
چقد درد ناک بود..
نیما (معمایی به اسم آدم)
خدا رو شکر که ما نه فکر زن گرفتنشیم نه عاشق شدنش نه بچه بدبخت کردنش!
بیچاره بچه شون…ولی…حتی اگه یکیشون واقعا حق هم داشته باشه باید کوتاه بیاد دیگه….چه معنی داره؟ (آدم عصبانیه)
نیما (معمایی به اسم آدم)
راستی تولد اشکان کوچولو جلوجلو مبارررررررررک!!چه نازه ماشالله! (بزنم به تخته)
وحید
سلام
فکر نمی کنی هر دو مشکل دارن؟
بلاخره یکی که با این چیزایی که گفتی من فکر می کنم اون خانمه باشه
باید شروع کنه به بخشیدن طرف مقابل تا اون یکمی آروم بگیره؟
سانی
امروز همه جا حرف از عشقه!!!
موفق باشی
لات اینترنتی
خیلی خوشحالیم که با این وبلاگ آشنا شدیم … موفق باشید
یاسمن
وحید جان این خانوم ۴ ساله که داره این دیوونه گی ها رو تحمل میکنه…
دخترآریایی
دوست عزیزم،یاسمن جان،سلام
امیدوارم که حالت خوب باشه.
با خوندش خیلی تاسف خوردم.چرا بعضی از خانوما و آقایون تا وقتی که نمی تونن خودشون و زندگیشون رو جمع و جور کنن،تصمیم به بچه دار شدن میگیرن؟؟؟
مگه اون بچه چه گناهی کرده که باید بخاطر پول اینهمه آزار و اذیت بشه.
یکی نیست بگه آقا خب چشمت کور،دندت نرم،میخواستی اصلا ازدواج نکنی.میخواستی چشماتو واکنی.
حالا که ازدواج کردی و بچه دار شدی وظیفته کار کنی.خیلی از مردا هستند که اونقدر مردونگی دارند،که ساعت های زیادی رو بیرون از خونه،چندین جا کار می کنن وقتی هم که خونه میان بچه های بیچاره خوابن.
بخاطر چی؟فقط برای اینکه جلوی زن و بچه اشون شرمنده و سرافکنده نشن.واسه اینکه بچه اشون جلوی دوستاش سرشو بالا بگیره و بگه پدر من مرده واقعا.نه اینکه آرزو کنه توی دریا غرق بشه و کوسه ها بخورنش.
من فقط دلم واسه اون بچه میسوزه.گناه داره طفلکی.
پایدار و سروقامت باشید.خدانگهدار(راستی من بااجازتون لینکتون رو گذاشتم)
حسین وعسل
سلام خوبی خوشی کجایی…ر استی مشکل لینکت حل شد ..
ساحل
یاسی همون که قبلا گفتم دختره یه زمانی برای شوهرش سیندرلا بود…حالا شده زن تناردیه
شاهزاده شلوارش دوتا شده
مرده شور این زندگی هارو ببرن…به عمو بگو حالا نه اینکه اونایی که پول دارن خیلی به فکر ارامش خانوادشونن اوناهم فقط چشمشون به اینه که مامان جونشون چی ویار کرده…
حالم از زندگی داره بهم میخوره اینو جدی میگم ….
محمد گنجی
کانتر برات گذاشتم
امین
سلام. خوب هستین.
من اولین باره میام رو وبسایت شما و لی از این تاریخ بیننده همیشگی شما خواهم بود
به من هم سر بزنید
یا حق
محمود
سلام یاسمن خانم .. وبلاگ خیلی قشنگی دارید و مرسی به خاطر این حس انسان دوستی و نوع دوستی بسیار به جاتون … کاش یاسمن های دیگه ای هم پیدا میشد که دل دردمندشون برا رفاه حال همنوعانشون بتپد . به نظر من مرده شور باید ماها را ببره که همچین زندگی هایی برا خودومون و خونوادمون درست کردیم . من فکر میکنم که اشکال از ماست . … خوشحال میثشم اگه به من سر بزنی … پاینده باشی …
اسما
فقط می تونم بگم برای این جور آدما متاسفم
ع.سربدار
گنه میکنند …….گنهی که توبه اش نشاید …….سرنوشت ها را چه شده است …
وپوزخندی از روی آنکه نه خوشحال که در دل غمی را بارور گشته اند
محمد::طراح قالب::
خیلی جالب بود همشو خوندم.راستی فردا تولد اشکانته .:تولدش مبارک:.
محمد(حیاط خلوت)
صبح جمعه با خوندن این مشکلات، چایی ات هر چی هم که قند توش باشه، تلخ تلخه.خدا کمکشون کنه.
بی بی
سلام تولد اقا اشکان مرد کوچک :)) مبارک ..
نظری رو این ماجرا هه که گفتی ندارم اخه تخصصی ندارم .. فقط بیشتر دل خودم لرزید و ترس از ازدواج ام بیشتر شد 🙂
بهار و پریا
دیدن و شنیدن ای چیزا سخته اما طبق تحیقات ازدواجایی که با عشق شروع م یشه بعد ۳ الی ۶ سا با شکست مواجه می شه!!
میترا
سلام
تولد اشکان کوچولو مبارک(پیشاپیش)…یه بوس گنده برای اشکان
دنیای برتر
سلام دوست عزیز من خیلی وقت بود که به دلیل مشکلات نتونستم بیام نت و همچنین دیدن شما… امیدوارم خوب باشی… نوشته هاتم دارم میخونم…مثل همیشه جذاب… پیش منم بیا
شباهنگ
سلام
تولد اشکان نازنین رو به شما مادر مهربون و خودش و خونوادش تبریک میگم. امیدوارم که توفیق باشه تا تبریک عروسیش هم برسم خدمتتون.
خدا حفظش کنه
پاینده باشی و سرفراز
مریم
سلام
آخی دلم سوخت فقط بار بچه
تاسف خوردم برای اون دو تا که یه روزی از هم نگاهای عاشقونه می دزدیدن
موفق باشی
پیش منم بیا خوشحال می شم
تولد اشکان ناز و توپولو رو هم تبریک می گم اگه می شه از طرف من یه ماچ ابدارش کنید
ع.سربدار
چشم انتظار مرگ خویش به مویه نشسته ام با بادکنک های خیالم که لحظه ترکیدنشان را به انتظار باور دارم
قاصدک2020
ممنون که قدم رنجه کردین و به وبلاگم اومدین
الهی بمیرم . واقعا اولش خیلی عاشق بودن؟ .این دوره زمونه آدم نمیتونه به هیچی اطمینان کنه .من هم دو دلم آخرش نمیدونم به کسی که میگه دوستم داره اطمینان کنم یا نه
اسما
سلام
تولد اشکان جون مبارک
اشکانو به جای من ببوسین
moji
salam.vaghean barashon narahat shodam ,khodamam ashegham vali eshgham velam kardeh vali hala khoshhalam ke raft ta zendegim be inja narese
غزال
ای بابا لعنت به همه چی به خدا اعصابم خورده من آدم سردی هستم یه آدم عجیب غریب که احساسش همیش پشت منطقش پنهان میشد..حالاتو۱۷سالگی عاشق صبا دوستم شدم که ۱۴سالشه یعنی ۲۵روز دیگ ۱۵سالش میشه جالبه بگم اول اون عاشقم شد من خاستم بازیش بدم کم کم فهمیدم برای زندگیم یه موهبت بودوهمه چیزدگرگون کرد…خیلی برام عزیز سراینک بش زیادمحبت کردم ازم زده شدبعدبهم برخوردروی رفتارش حساس شدم جلوی همه حولش دادم تودرخت….روزلعنتی بود الان دوماهه ازم متنفره من هرروزبیشترعاشقش میشم….به دست وپاش افتادم همه معلم هاومدرسه میدونن میخام برگرده خواهرم شه اماازم حالش بهم میخوره دربرابر گریه هتم التماس هام شعرام نامه هام تحقیرم میکنه میگ بیشترحالش بهم میزنم…اصانگاهم نمیکنه…کاش این ماه همه چیزدرست شه من فقط صبارومیخوام تومدرسمون ۱۵-۱۶نفربهم علاقه دارن درحدی ک همه میگن مهرمارداری تازه باورنداری بگم۳تاازمعلم هایم هم بهم علاقه دارن یکی شون برام یه بارگریه کردبوسم میکنه قربون صدقم میره بغلم میکنه یکی دیگشون بهم خیلی پیام میده اون یکی هم میگ نمیتونم دعوات کنم سزکلاس بسکه دوست دارم باورکن همه میگن مهره مارداری…امابرامن فقط وفقط صبامهمه بقیه تامیان بوسم کنن حالم بدمیشه بدم میادفقط صبارومیخام….خیلی مغروره