توی تاکسی خانمی که جلو نشسته به راننده میگه این کمربندتون چطوری بسته میشه؟ و راننده که معلومه سالهاست کسی کمر بند پیکانشو استفاده نکرده وسط خیابون می ایسته و دولا میشه کمربندو برای خانوم میبنده بیخیال از این که یه عالمه ماشین به خاطر ایست بی موقعش معطلن! به نظرش کار اون خانوم خنده دار میاد.

دخترک میگه: بستن کمر بند اجباری شده شما هم ببندید که جریمه تون نکنن.

اهمیتی به حرف دخترک نمیده و میگه: چند روز پیش برنامه در شهر یه ماشینو نشون داد که راننده اش اگه کمر بند نبسته بود زنده نمیموند مچاله شده بود ماشین.

من میگم به همین خاطره که شما کمر بندتونو نبستین؟ کمر بند  رو به صورت نمایشی ( احتمالا برای خفه کردن ما!!! و بعدم گول زدن پلیسها!!) کج میندازه رو سینه اش و تموم اتوبانو همونطوری رانندگی میکنه. وقتی میفتیم تو یه خیابون فرعی همون کمربند نمایشی رو هم برمیداره و میگه به اینا چه مربوط که ما کمربند میبندیم یا نه! شاید من دلم بخواد سرم بخوره تو شیشه و بمیرم! بعد نگاه میکنه به یه اتوبوس شرکت واحد که کنارمونه و تا خرخره پره و میگه اگه راست میگن چرا اینا کمر بند نبستن ؟ اینهمه آدم لای هم وول میزنن اگه یه ترمز کنه همه ریختن رو هم! اگه راست میگن باید کمربندو واسه اینا هم اجباری کنن زورشون به ما میرسه! و….

دیگه صداشو نمیشنوم امروز از صبح سوار هر ماشینی شدم همه غر میزدن که کمربند و اجباری کردن راست میگن بیان ترافیکو درست کنن… کمربند و اجباری کردن راست میگن مشکل گرونی رو حل کنن…پیش خودم فکر میکنم اگه ما تو خیلی چیزا به هیچ جا نرسیدیم دلیلش اینه که هنوز قدرت تجزیه و تحلیل اینو نداریم که بدونیم اگه یه چیز رو برامون زور میکنن دلیلش اینه که عقلمون نمیرسه که اون چیز برامون خوبه! درست عین بچه ای که از ترس تنبیه یه کار اشتباه نمیکنه… نمیدونم کجای این فرهنگ غلط بوده که اکثر آدما عادت ندارن بدون زور حتی چیزی رو که به صلاحشونه انجام بدن…