وارد کلاس که میشم ناراحتی رو که در فضا موج میزنه حس میکنم. بچه ها لبریز انرژی منفی هستن…با دلتنگی میگن: خانوم دیدین معلم … زنگ قبل سر کلاسمون نیومد از دستمون دلخور بود میگه ما شیطونیم! و بی ادب! در حالی که ما از دست اون ناراحتیم آخه به دخترهای به این بزرگی فحش میده میگه حمّال ! ما رومون نشد به خانوم معاون بگیم که اون همش به ما توهین میکنه.
خیلی ناراحتن … یاد نگار میفتم که یه روز با بغض اومد خونه و از این ناراحت بود که ناظمشون سر صف داد زده بود احمقها ساکت! و نگار میگفت به چه حقی به ما گفته احمق! و فکر میکنم فقط یه شوخی میتونه کمی از ناراحتیشون کم کنه.
میگم: میدونید حمّال یعنی چی؟ نگاهاشون رو به دهنم میدوزن احیانا توقع معنی دیگه ای رو دارن که من با آرامش میگم یعنی حمل کننده. خوب مگه صبح کوله پشتی هاتون رو نمیندازید رو کولتون پس حمالین دیگه!
میخندن و اون خشمی که تو نگاهشون بود کمرنگ میشه. یاد اون خانوم معلم و مشکلات زندگیش میفتم. شوهرش به سختی بیماره .. ام اس داره و بسیار عصبی و بهانه گیره. توی خونه شون دائم جنجاله… همه بار زندگی روی دوش اون خانوم معلمه. فکر میکنم اون خانوم دیگه کاسه صبرش لبریز شده … البته تحمّل این بچه ها هم کمی مشکله…( بچه که چه عرض کنم دختر خانوم های دم بخت!) به جای درس پرسیدن یک ساعتی در مورد آرامش و عشق و خدا حرف میزنم. انقدر کلاس ساکته که اگه کسی پشت در باشه فکر میکنه من دارم برای یه عده خواب حرف میزنم در حالی که همه مسخ شدن. عشق و خدا و ترکیب این دو با هم همیشه سکر آوره. ازشون قول میگیرم که از امشب هر شب موقع خواب برای کسانی که ازشون بدشون میاد دعا کنن… و آرزوی خوشبختی! شگفت زده نگاهم میکنن و احتمالا تو دلشون میگن این یکی هم خل تر از قبلیه! زنگ آخر یکی از معلما میگه سر کلاس به بچه هات چی گفته بودی؟ همه تو فکر بودن میگفتن تو بهشون گفتی برای موفقیت و خوشبختی کسانی که ازشون متنفرن دعا کنن…لبخندی میزنم و تو دلم میگم اینم اگه یه کم رو من حساب میکرد دیگه الان ایمان پیدا کرد که من رسما دیوونه ام!
فرشته های اینترنتی! چیزی به شروع سال نو نمونده. یادتون نره اونایی رو که نمیتونن عین ما هر چی دلشون خواست بخرن… اگه تونستید از یه خواسته تون بزنید و دل یه نفرو شاد کنید و حالشو ببرید…قول میدم خدا تو عیدی هایی که میگیرید دوبله تلافی کنه.
فرید
یاسمن جان سلام
از تبریک تولدت ممنون ببخشید کم برات کامنت میزارم ولی باور کن همیشه وبلاگت رو می خونم
ولی گاهی بخشیدن آدمها چقدر سخته خیلی سخت من خودم چندین سال پیش تجربش رو داشتم کسی که واقعا روزگارم رو سیاه کرده بود هیچ جوری نمی تونستم فکرش رو از سرم بیرون کنم باورت نمیشه تا ۲ سال بعد از اون هیچ شبی نبود که سر روی بالش بزارم و فکر این آدم نیاد سراغم 🙁 من دقیقا همین کار رو کردم به پیشنهاد یک خانم روانشناس تصمیم گرفتم به جای اینکه شبها اون خاطرات رو مرور کنم و کینه و نفرت رو در دلم بیشتر کنم براش دعا کنم منم همین کار رو کردم و دقیقا بعد از ۱ ماه به طور ناگهانی اومد خونمون و ازم معذرت خواست و به دست و پاهام افتاده بود خودم باور نمیکردم اونجا بو.د که پی به قدرت دعا و بخشش بردم
البته چرا دروغ بگم حتی بعد از اومدن و آشتی کردن هم نتونسته بودم کامل ببخشمش و گاهی اون خاطرات به سراغم میومد و خیلی آزارم میداد من دعا کردن رو تا چندین ماه ادامه دادم تااینکه کم کم فراموشم شد اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و الان هم رابطه ام باهاش ادامه داره مثل گذشته ها باهاش دوستم
تو زندگیم انقدر از کسی متنفر نشده بودم ولی بعد از اون اتفاق آدمها رو خیلی راحت تر میتونم ببخشم گاهی ناراحت و دلگیر میشم ولی خیلی زود فراموشش می کنم
بیا به اندازه ی تمام این مدتی که نبودم برات کامنت گذاشتم :دیییی
دیگه گله نکنی ها (;
پدر گمشده
سلام.
این دعا کردن واسه کسایی که ازشون متنفریم از تعالیم قشنگ مسیحیته که نمونهش تو اسلام نیس (نمونهی اسلامیش نیکی کردن به کساییه که به ما بد کردن خیلی فرق داره با کسایی که ما ازشون متنفریم) بگذریم…
در مورد جنجال ماهی: یادته چند سال پیش جنجال گوشتهای آلوده که معلوم شد حق حساب حضرات به موقع نرسیدهبوده و برای همین گوشتا آلوده شدن و مقصد نهاییشون هم زمین زدن یه شرکت خاص بوده. بعد این که حق حساب حضرات دادهشد همهی گوشتا هم از آلودگی در اومد و به خورد من و شما دادهشد. اگر نه مشکل این بنده خداها آلودگی نبوده. الآن هم که ما تو همین تهران تلفات انسانی از آنفلوانزای مرغی داریم ولی حضرات صلاح نمیدونن بگن. ولابد میدونین که رسانهها از اطلاع رسانی دربارهی ۴ زلزلهای که طی دو هفتهی اخیر در اطراف تهران رخ داده، منع شدن.
حالا چی شده این وسط یادشون افتاده ماهی قرمز میتونه سالمونلا رو منتقل کنه، باید یه ربطی به جیبشون داشتهباشه.
سیروس
معلمب برای بچه های کوچولو قبل از اطلاعات صبوری میخواد. با وجود این کلاسای شلوغ و فرهنگ خراب داخل خونه ها معلم باید یه تنه بار خیلی چیزا رو بکشه. اما راستش وضع عمومی معلمای مدارس دولتی کلا خیلی خرابه. یعنی چسبوندن لقبی به اسم فرهنگی به این قشر به نظرم ستمه. طوری شده (خصوصا تو مدارس پسرونه) که هر کس از همه جا رونده از همه جا مونده است میاد و معلم میشه. همه هم ادعای فرهنگی بودن و استعداد معلمیشون میشه. تو مدارس پسرونه دولتی خصوصا مقاطع راهنمایی و دبستان با پسر بچه مث حیوون رفتار میشه. تنبیه فیزیکی هنوز یه مساله کاملا شایعه و توهین و فحش حد و مرز نمیشناسه. محصول این تربیت رو میتونین تو خیابونای شهر ببینین.
تنها
روحیه شما شباهتی به مادر من میبرد.او هم مثل شما معلم است و همیشه در گیروذار همین مسائل آرزویش اینست که مدرسه ای داشته باشد و آنرا “انسانی”اداره کند نه “شبانی”.موفق باشید…راستی مطمئنید به هرجا که سر میزنید نظرتان را هم میگویید؟!؟!
متین
سلام این وبلاک شما خوب بود
احسان
سلام
ممنون از این که به وبلاگ من سر زدی
وبلاگ خوبی داری
راستی یه قالب برای بلاگفا طراحی کردم که اکه بخوای میتونی از اینجا دانلود کنی
http://ehsannirvana.bigestblog.com/Post-547.ASPX
اگرم مشکلی داشت بگو واست درست کنم