خیلی جالبه هر دو کار و زندگیشونو ول کردن یه ذره بین برداشتن خوب آغشته اش کردن به بدبینی  و دارن کارای اون یکی رو از پشت ذره بین تجزیه و تحلیل میکنن. بعدم تو بوق و کرنا میکنن و تحویل این و اون میدن. واقعا از آدمای به ابن بزرگی بعیده! به اعتقاد من این کار مال بچه های کودکستانه! این میگه اون به من حسودیش میشه و اون میگه این به من حسودی میکنه! و جالب این که هیچ کدوم چیزی ندارن که آدم حتی برای لحظه ای بخواد به حالشون غبطه یا حسرت بخوره. بارها و بارها وقتی داشتن پیش من از هم بد میگفتن خواستم بگم دوست خوبم اگه به جای اینهمه وقت که برای پیدا کردن بدیهای دوستت تلف میکنی فقط نصفشو صرف خودسازیت کرده بودی فشار عقده هایی که اینطور بدبختت کرده رو  کمتر میکردی و اونوقت میتونستی ببینی که چقدر دنیا زیباست. حیف که مجبورم فقط شنونده باشم ….. 

و اما ممنون از دوستایی که منو به برنامه اعترافات شب یلدا دعوت کردن اما واقعیت اینه که من فکر میکنم نوشتن ۵ تا اتفاق تو زندگیم که کسی نمیدونسته و درسی هم ازش نمیشه گرفت چه فایده ای داره؟ من از خودم تو پستهای قبلیم تو سالهای قبل خیلی نوشتم اما با این همه برای این که دل الهام نازنین  و حسن آقا نشکنه و بی ادبی نکرده باشم نسبت به دعوتشون یه معرفی دیگه از خودم میکنم. من یاسمن متولد اول فروردین ماه ۱۳۴۶ و لیسانس پرستاری هستم و الان تقریبا ۱۵ ساله که سابقه تدریس دارم. توی یه هنرستان کار و دانش مشغول به کارم و عاشقانه شغلمو دوست دارم. همسرم  رامین متولد۱۴ دیماه ۱۳۴۵ و دامپزشکه… سال ۱۳۷۰ با هم ازدواج کردیم و حاصل این ازدواج نگار ۱۳ ساله و اشکان دو ساله است. فکر میکنم اونچه باعث تداوم یه زندگی و خوشبختی میشه عشق سالاریه… به نظر من صداقت… احترام متقابل … درک کردن حالات و شرایط روحی طرف مقابل… و بخشش دیوارهای خونه است و عشق سقفش… تنها خونه ای که برای خریدش نه وام بانکی لازمه نه قیمت شمال و جنوبش فرق میکنه! قیمتشم همیشه ثابته…  تنتون سالم دلتون شاد و لبتون خندان…