کلافه و عصبانی از این که شهرداری واقعا مسخره کرده زنگ میزنم واحد زیبا سازی و مشکلمو میگم. موبایل یه آقایی رو که مسئول این کاره بهم میدن… بار اول کسی گوشی رو برمیداره و میگه حاج آقا رفتن جایی چند دقیقه دیگه میان لطفا دوباره زنگ بزنید. چند دقیقه بعد حاج آقا اونور خط داره از من آدرس میگیره که ببینه کجا هستیم تا به مشکل رسیدگی کنه. میگم باور کنید الان چند ماهه من دارم زنگ میزنم حتی به ۱۳۷ هم زنگ زدم و تشکیل پرونده دادن اما پیگیری نکردن . بابا این سطل آشغال بیریخت چیه؟ یه دفعه حاج آقا لحنش عوض میشه و با غمزه میگه: بله باید خوشگل باشه! براتون یه قشنگشو میزاریم! اصلا قشنگا خوبن!

از لحن کلامش حالت تهوع بهم دست میده …. با عجله خداحاحافظی میکنم. دو دقیقه بعد زنگ تلفن به صدا در میاد…  همون آقا پشت خطه و میگه  خواستم بهتون بگم که ممکنه شب سطل آشغال رو عوض کنندها!!!!

 با تلخی میگم : مهم نیست آقا هر موقع میخوان عوض کنن و تو دلم میگم ۴ ماه صبر کردیم ۴ ساعتم روش! و خداحافظی میکنم. هنوز از کنار تلفن رد نشدم  که تلفن دوباره زنگ میزنه! و همون آقا میگه: ببخشید خواستم بگم در هر حال  چه سطل رو عوض کردن چه نکردن شما به من خبر بدید!! با گفتن یه چشم! کلامو کوتاه میکنم.!!!

سطل آشغال کمتر از دو ساعت بعد برداشته میشه و به قول اون آقا یه سطل قشنگ جاش میاد… دلیلی برای زنگ زدن به اون آقا و خبر عوض شدن سطل پیدا نمیکنم… فردا ظهر که از مدرسه میام خونه صدای حاج آقا رو پیغام گیره که لطفا با من تماس بگیرید!  (ای بابا چقدر این شهرداری تو سال ۸۶ تحول پیدا کرده!!) عصر اشکانو بردم پارک که نگار بهم زنگ میزنه و میگه یه آقایی از شهرداری زنگ زده گفته باهاش تماس بگیری!!!! (عجب گیریه! بدبختی تلفن خونه رو موبایلش افتاده !) بلاخره غروب زنگ میزنم و خوشبختانه حاج آقا تو اتوبان و صدا خوب نمیرسه و خبر سلامتی سطل جدیدو بهش میدم!!! قطع که میکنم از این همه وظیفه شناسی این آقا!!! حیرت میکنم… تو دلم میگم خدا پدر این آنتن ندادنها تو اتوبان رو بیامرزه که باعث شد داستان سطل ختم به خیر شه و حاج آقا نگفت هر روز زنگ بزن خبر بده که سطل سر جاشه یا نه!

از مترسک نازنین بابت ف  ی ل ت ر ش ک ن یه دنیا ممنون دیگه میتونم به بلاگ اسکایی ها سر بزنم.