چشمامو میبندم و صورت زیباشو از زیر تور سفید عروسی مجسم میکنم… همیشه از این که شاگردام زود ازدواج کنن شاکی میشم اما این یکی با بقیه فرق میکنه هر چه زودتر از این زندگی آشغالی بره بیرون بهتر… یک پدر معتاد عوضی که هر بار برای اعتیادش یه تیکه از وسایل خونه رو میبره میفروشه و یه مدت طولانی گم و گور میشه… یه برادر لات چاقوکش که دست کمی از اون پدر نداره و مادر مظلومی که کتکها رو نوش جون میکنه و با کارگری تو خونه مردم خرج تحصیل دخترک رو میده…
زیر چشمی نگاهش میکنم… چقدر این دختر ملیح و زیباست… با اون قد بلند و اون چشمای مهربون و اون لبهای همیشه خندون… انگار نه انگار که از خوشی های دنیا کمترین سهم بهش رسیده…..
خدا رو شکر میکنم که حداقل زیبایی داره و خانومی … مادرش میگه: خانواده داماد خوبن یک طبقه خونه هم تو خیابون… (یکی از خیابونهای پایین شهر) به پسرشون دادن… فقط مونده جهاز. شرایط مالی ما رو میدونن گفتن هر چه تونستید جهاز بدید اما… با بغض میگه: نمیخوام دخترم یه عمر سرکوفت بخوره… میگم: حالا چی نداره؟
میگه : دو تا تشک براش گذاشتم و یه فرش شش متری هم قراره براش قسطی بگیرم… وسایل آشپزخونه هیچی نداره البته داماد دو تا تکه بزرگ رو گفته من میدم… باز نگاه به صورت ملیح و زیبای دخترک میکنم… تو دلم براش آرزوی یه زندگی پر از عشق و آرامش میکنم…
رو میکنم به مادره و میگم: غصه نخور من به دلم افتاده که یه عالمه چیز براش جور میشه… لبریز شادی میشه و پر از امید به دخترش نگاه میکنه که دورتر از ما ایستاده….
تموم راه تا برسم خونه تو فکر جور کردن جهازم… انگار دختر خودم قراره عروسی کنه… فکر میکنم اگه هر کدوم از ما ظرفهایی رو که برامون کادو آوردن و به سلیقه مون نمیخوره یا مورد استفاده شو نداریم بزاریم کنار خودش میشه یه عالمه… و چقدر میتونه لبخند به روی لب کسی بیاره که میدونم الان تو دلش غوغاست…
پی نوشت: مریم عزیزم برام کامنتی گذاشته بود که حالمو دگرگون کرد… فیلم زیرتیغ یادتون هست؟ همه ما ممکنه در شرایطی قرار بگیریم که کاری کنیم که بلافاصله پشیمون شیم اما گاهی پشیمونی هیچ سودی نداره…. به اینجا یه سر بزنید و اگه کاری از دستتون بر میاد دریغ نکنید… من همین شنبه صبح هر چند ناچیز کمکی میکنم …. فکر میکنم کمک به زنده موندن یه انسان لذت بخش باشه نه؟
سرگردان
واقعا هیچ موقعه نخواستم معلم شم چون دیدن این لحظه ها هم لذت بخشه هم اینکه مملو از حسرت…
خوش به حالت که مثه یه انسان زندگی می کنی
مریم
یاسمن جون یه چیز خصوصی می خواستم بهت بگم ، برات به طور خصوصی کامنت گذاشتم
مسعود
سلام
با سهراب آپ هستم و هفته آینده با شاملو
فکر کنم این دختر همون دختری است که چند هفته پیش دربارش نوشتی , درسته؟
محمد
سلام
خوبین
شرمنده من یک مدت نبودم
چند روزی نبودم یک کم ناخوش احوال بودم وکسالت داشتم
باز هم شرمنده
راستی با ۲ پست متفاوت آپدیت کردم
پیشم بیا من قولمیدم زود تر از این به بعد بیام
آپم
مریم
یاسمن جون از منم پرسید
آقا مش رضا
سلام . خسته نباشی . بابا خیلی مهشره . آفرین به سلیقه ات . خوشحال میشم منو م جزء پیوند هات قرار بدی و به وبلاگ منم سری بزنی . مرسییییی . بای
حمید
سلام
من امدم نه برای دادن نظر
فقط برای عرض سلام و
خدا حافظ .
نرگس
سلام خانومی
وب لاگت خیلی قشنگه
تورو خدا بیشتر به جای جهیزیه جم کردن، در مورد آ قا پسره گل تحقیق کنید که دختره معصوم از اینی که هست وضعیتش بدتر نشه…ممنونم ازتون