حدودای ساعت ۳ بعد ازظهر که از نهاد ریاست جمهوری بهم زنگ میزنن و میگن ساعت ۶ و نیم اونجا باشیم.(من و همون خانومی که نامه اش تو پستهای قبلیم گذاشتم) البته همش از لطف زهرای نازنین دوست ندیده اینترنتی ام هست که بهمون این لطفو کردن و بهمون سریع وقت دادن.
بگذریم که چه میکشیم تا دفتر ریاست جمهوری رو پیدا کنیم…
اما بلاخره بعد از کلی پیاده روی تو هوای سرد و تاریک با دو تا بچه ای که اون خانوم آورده موفق میشیم که وارد باغ زیبایی بشیم که کاخ توشه… بچه ها که هیچ! منم که آدم بزرگم به قدری محو زیبایی و ابهت کاخ میشم که یادم میره اومدم چیکار!!! و احساس میکنم اومدم گردش علمی…
میگم: خانوم * بیایید بریم بالا برگشتنه یواش تر میاییم تا همه جا رو خوب ببینیم… بلاخره بعد از کمی انتظار و خوردن چای و خرمای بسیار خوشمزه نوبتمون میشه. آقای ثمره مشاور ارشد رییس جمهور که مرد مهربونی به نظر میاد به حرفامون گوش میکنه . آدرس اون خانوم رو میگیره و قول میده که رسیدگی کنه… وقتی داریم خداحافظی میکنیم میگم ممنون از چای و خرمای بسیار خوشمزه تون… توی راهرو هستیم که منشی آقای ثمره میاد و میگه این خرما رو دادن برای شما! جاتون خالی…الحق و انصاف که خوشمزه ترین خرمایی بود که به عمرم خوردم…
پی نوشت باربط یک: به محض این که برای این خانوم کاری انجام شد همینجا بهتون خبر میدم.
پی نوشت دو بازم با ربط: ممنون از محمد… از حدیث و از سالاد زندگی و مسعود بابت پولی که به حساب ریختن بقیه دوستانی که شماره حساب گرفتید اگه مبلغی ریختید حتما خبرم کنید به دستشون برسونم.
پی نوشت بی ربط یک!!! : ممنون از این که در باره دندونم پرسیدید تقریبا ۸۰ درصد بهتره شاید هم بیشتر از ۸۰ درصد … دیگه الان ایمان دارم که میتونم خوبش کنم. البته این کارو هم کردم و هنوزم از تهوع به زور غذا میخورم… ضمنا همینجا از همه دوستایی که برام دعا کردن و بهم دلداری دادن ممنونم. خصوصا از دوست نازنین آقای دکتر صبور مهاجر که خیلی زحمتش دادم…
پی نوشت بی ربط تر دو!!! : با دیدن عکسهای جدیدی که برادرم علیرضا از بابا گرفته میرم تو خاطرات زیبای کودکی… هر سال نزدیک ژانویه که میشد تو باغ غوغایی به پا بود… گلخونه ها غرق گلهای زیبای
Poinsettia یا بنت قنسول (دخترک کنسول که ظاهرا نام کشیشی فرانسوی بوده) و بابا خوشحال و شاد از این که باز با دستای هنرمندش زیبایی رو به خونه ها میبره… و امسال همون گلهای قشنگ با پدری که گرد پیری بر موهاش نشسته و دلم برای دیدن و بوسیدن دستای مهربون و هنرمندش یه ذره شده… دلم نیومد عکسها رو نبینید..
آزاده (هنر دستی)
سلام.
امیدوارم که خدا جواب زحمتایی که واسه این خانواده میکشید رو بهتون بده.
خسته نباشید.
سیاوش کاویان
درود بر شما. از خواندن نوشته هایتان وهمچنین از عکس زیبای گلخانه تان بسیار لذت بردم . خداوند سایه بدر تان را از سر شما و سایه شما و شوهرتان را از سر فرزندانتان کم نکنه. شاد باشید.
تکشاپ.نت
با سپاس
لینک شما نیز متقابلا در وبلاگ http://ikea.blogfa.com قرار گرفت.
سیاوش کاویان
مقدمتان را گرامی میدارم.امیدوارم این آشنائی اینترنتی ادامه یابد و من همواره شاهدمطالب با ارزشتان باشم و شما هم وبلاگ مرا فراموش نکنید.شاد باشید.
علی
خاطرات زیبای کودکی.
سپیده ( نه اون بالایی یکی دیگه)
سلام
چقدر روان، قشنگ و با حوصله می نویسین
شاید رابطه ی نزدیکی بین سر و دندون باشه که شما کشف کردین
پیروز باشین
اشکان
سلام یاسمن خانم عزیز
من پنجشنبه ۱۵/۹ مبلغ ۰۰۰/۲۰ تومان برای اون خانواده به حسابتون ریختم.
ممنون از لطفتون
اشکان
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
اشکان جان مبلغو دریافت کردم. ممنون.
ایران زمین((مریم))
سلام
از خواندن مطالبتان لذت بردم..امیدوارم هر چه زودتر دندانتان هم خوب شود.راستی من هم یک پسر ۱۵ ساله و یک دختر۱۰ساله دارم.
شاد و پیروز باشید
ارام
خوش به حالت بابات گلخونه داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال کنین دیگه!!!………….
راستی خدا رو شکر که دنودنت داره خوب میشه….
شاد باشی تا همیشه
مانی
سلام
……
و بدان که اگر آمدنت دیر شود
و اگر آمدنت بسته به تقدیر شود
من تو را ای همه خوب تادم مرگ نخواهم بخشید ….
……..
ممنون از حضور شما.
آپم خوشحال میشم بازم بیای عزیزم ؟!؟!
sepideh
سلام دوست عزیز، خسته نباشی . . .
دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :
پر از خاطرات ترک خورده ایم ….
http://www.deltange-naseria.blogsky.com
٭٭٭ جاوید یاد و نام ناصریا ٭٭٭
موفق باشی . . . . .
آشپزمدرن...شادی
خبری نشده هنوز؟؟؟؟
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
از چی شادی جون؟
افسانه
ممنون که زحمت کشیدید و تشریف آوردید خوشحال شدم
پرى
سلام یاسمن جان
مبلغی رو که گفتم امروز حواله کردم
خبر رسیدش رو واسم آف بزار لطفا
امیدوارم همیشه تندرست و شادکام باشی.
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
باشه پری جون فردا میرم مدرسه و خبرشو بهت میدم