طرف دوستشه یعنی همکارشه… دو سال پیش براش یه پالتو دوخته… حالا بعد دو سال پالتو رو آورده که: من تو این دوساله ۵ بار بیشتر اینو نپوشیدم… این آستینهاش میکشه ببر درست کن. خیاط بیچاره با قیافه ای که انگار با بیل زدن تو سرش نگاهش میکنه و میگه : اینو؟ باید تمومشو بشکافم. آخه این که اشکال نداره.

با عصبانیت پالتو رو می پوشه و میگه: اشکال نداره ؟ ببین … ببین داره آستینش میکشه. بعد پالتو رو درمیاره دوباره دستاشو جمع میکنه  تو سینه و میگه : پس چرا این آستینش نمیکشه؟ هان؟ شما الگوت اشکال داره!

خیاط بیچاره میگه: خوب اون مانتوست  پارچه اش نازکتره این پالتوه پارچه اش ضخیمه…ضمنا خودت گفتی میخوای قالب تنت باشه. من که الگو رو از خودم در نیوردم از بوردا رو سایز تو در آوردم……

با عصبانیت یه پالتو دیگه که رو صندلیه بر میداره میپوشه میگه: این چی هان ؟ این چی؟ این چرا آستینش نمیکشه؟

خیاط با فروتنی میگه: این مدلش فرق میکنه این آستین بارونیه اون….

میگه:من این حرفا حالیم نمیشه ۳۵ هزار تومن دو سال پیش اجرت گرفتی تازه دکمه هاشم خودم خریدم!!!! خیاط میگه: نه! دکمه هاشو من خریدم…

با عصبانیت میگه: حالا هر چی!  یا شما اینو میبری برای من درست میکنی یا میبرم میدم یه خیاط ماهر درست کنه هر چی اجرت گرفت از تو میگیرم…  عجب اشتباهی کردم دادم تو برام بدوزی!!!

خیاط بیچاره مستاصل میگه: منم اشتباه کردم کار از شما گرفتم…ببر بده اجرتشو میدم… از در اتاق میره بیرون ولی دوباره بر میگرده با بغض میگه: شما مثل این که مشکلت پولشه! ۳۵ تومن اجرت دوختی رو که دو سال پیش بهم دادی بهت بدم راحت میشی؟ اونم با پر رویی میگه: بله!

در تموم طول دعوا با خودم فکر میکنم واقعا دوستی چندین و چند ساله چقدر می ارزه ۳۵ هزارتومن؟…..

 

پی نوشت یک :برف وقتی میاد خاطرات عشق توحونی رو با خودش از تو آسمون میاره پایین برای همین همه حتی پیرمردها و پیرزنها هم شگفت زده میشن و کودک درون همه یه جورایی بیدار میشه … شما اینطور فکر نمی کنید؟ من که رفتم زیر برف ایستادم و چشم دوختم تو چشم آسمون و سعی کردم با تموم وجودم خاطرات نوجونیمو مزمزه کنم. از طبیعت مهربون بابت اینهمه شوقی که با این برف در درون همه ایجاد کرد ممنونم…

پی نوشت دو: از فرشته پست قبل بگم… از نزدیک دیدمش اونقدر شیرین بود که نگو همچین وقتی بغلش کردم منو بوسید و سرشو گذاشت رو شونه ام که حس کردم سالهاست همو میشناسیم. اومدن دم مدرسه مون که پولهای جمع شده رو بهشون بدم و  پدرش هم نامه ای رو که برای وزیر بهداشت و درمان نوشته بده به من. از طریق یک فرشته نازنین  و دوستداشتنی به نام زهرا قرار شد این نامه به دست وزیر برسه . که از همینجا دستای زهرای نازنین رو به پاس اینهمه محبتش می بوسم….

خبر دیگه این که  بهش برای ششم اسفند وقت آنژیو دادن. اخبار بعدی در مورد این فرشته رو همینجا براتون مینویسم.

پی نوشت سه: وقتی کامنت خصوصی علیرضا رو برای مبلغ ارسالی دیدم تا چند دقیقه مخم هنگ بود! یه دنیا ممنون.

پسری تنها ،آناهیتای نازنین ، آلاله مهربون و مامان ارشک عزیز  مبلغ ارسالی دریافت و به دستشون رسید. سعیده جون و لیلای مهربون ممنون مبلغ ارسالی شما هم رسید همین الان تلفنی چک کردم در اولین فرصت به دستشون میرسونم. حلزون خانوم مبلغ شما هم حتما میرسه. لیلی جون اون فامیلتون تو ایران با من صحبت کرد اسم و مشخصات بچه و پزشکش و بیمارستان و … را بهش گفتم قرار شد سه شنبه بیاد محل کارم تا از نزدیک صحبت کنیم. به هر حال ممنون.

پی نوشت چهار: این زهرا یه فرشته است که فقط بال نداره شایدم داره من که ندیدمش فقط تلفنی با هم حرف زدیم… ممنون ازش برای فرستادن یه ماشین لباسشویی برای یه خانواده نیازمند که مردن از بس رخت با دست شستن…

پی نوشت پنج: دوستی خاله خرسه یادتونه؟ یه بنده خدا امروز کله سحر زنگ زد گفت: خواستم بگم مدرسه ها امروز تعطیله! و با این محبتش باعث شد من بیچاره که همیشه ۵ شنبه ها تعطیلم از هفت  صبح بیدار بشم!!! الان هم از محبت این نازنین کله ام اندازه یه کوهه!!!