بسیار خوش گذشت جای همه خالی… اینم گزارش تصویری از عید…

سفره  هفت سین که طبق معمول هر سال من چیدم…

اینم آبگوشت به سبک سنتی که علیرضا تو دیزی و رو ذغال پخت و انصافا لذیذ بود…

خوب عید بود و کادو بارون شدیم اما طبق معمول زیباترین کادو پیچی ها کار کسی نبود جز علیرضا (آقا کسی یه زن خوب واسه این داداش ما سراغ نداره؟ آبگوشت هم خوب میپذه همچنین کباب!!!)

بابا هم همه بنت قنسول ها رو برای ژانویه سال بعد هرس کرده بود و خونه جشنواره بنت قنسول بود…

 اینم آزالیا گل محبوب من که منو میبره تو عمق خاطرات کودکیم … هنر دست بابا…

این گوجه فرنگی ها رو هم مامان دوخته بود…

 

اسمش جیمی بود… مثل هاچ مامانشو گم کرده بود… و اومده بود تو باغ ما که محمد پیداش کرد… سپردیمش به یه خانواده تا خانواده اصلیش پیدا شدن که شناسنامه و پاسپورتشو!!!! تحویل خانواده جدید دادن. انصافا از اشکان حرف گوش کن تر بود!!!!

اینم اشکان… به قیافه مظلومش نگاه نکنید تا تونست آتیش سوزوند… حتی وقتی دید تو اون هوا همه رفتن تو استخر گفت منم میام… چونه اش میلرزید اما با پررویی می گفت سرد نیست!!!

و اما تشکر ویژه از نوشین عزیزم و نازنین  مهربون برای کمک به خانواده نیازمند… فرشته های خوبم پول به حسابم اومد ممنون.  مرجان  جون اون مبلغی که گفتی نیومد به حسابم. کاش یه چک کنی نکنه حسابو اشتباه کرده باشن….  شبنم عزیزم ممنون پولی رو که گفتی گذاشتم رو خریدهای شب عید همون خانواده های بی بضاعت…کلی هم دعات کردن… (دلم برات یه ذره شده )