دستامو میکشم رو کیبورد نقره ای رنگی که عاشقشم… نوک انگشتام از تماس با کلیدهای کیبورد لبریز لذت میشن. چشم میدوزم به مونیتوری که سالهاست با منه… اگه به یمن شیطنتهای اشکان، کیبورد و موس دائم عوض شدن اما مونیتور دوست قدیمی منه… دوستی که عین آینه هر چی تو دلم بوده و با کیبوردش تایپ کردم تو خودش نشون داده… با نوک انگشتام بوسه میزنم به کلیدهای کیبورد و میگم: ممنونم… اگه تو نبودی ، اگه این وبلاگ چند قدم نزدیکتر به خدا نبود، من اینهمه آدم عاشق و مهربون رو از کجا پیدا میکردم؟ چطور یه نفری میتونستم اینهمه دل رو شاد کنم؟
ده روز پیش تو پست خانه اجاره ای نالیدم از غم خانواده ای که تو یه بیغوله زندگی میکنن و حتی حموم ندارن. اون روز همه امیدم این بود که بتونیم سه میلیون پول پیش براشون جور کنیم تا دهن صاحبخونه شونو ببندیم و وسایلشونو نریزه تو کوچه و حالا بعد از گذشت دو هفته امروز تونستیم یه خونه براشون اجاره کنیم با ۱۱ میلیون ودیعه و ماهی ۱۸۰ تومن اجاره … (یعنی هشت میلیون بیشتر از اونچه در تصورم بود) دیشب تا سه صبح بیدار بودم و خوابم نمیبرد همش فکر میکردم چطوری از بنگاه بخوام که هزینه ای برای قرارداد نگیره… اما امروز وقتی صاحبخونه گفت که شما اشتباه شنیدید ۱۲ میلیون برای ودیعه باید بدید نه ده تومن!!! درست تو شرایطی که من مستاصل و نا امید بودم که دو میلیون پولی رو که کمه در عرض یه ربع از کجا بیارم یه دفعه صاحب بنگاه به بغل دستیش گفت میای منو تو هم نفری ۵۰۰ هزار تومن کمک کنیم؟ اونم گفت: آره! اتفاقا منم تو همین فکر بودم… و بنگاهی در حالی که من داشتم از بغض خفه میشدم به صاحبخونه گفت: آقای سلطانی یه میلیونم ما میزاریم روش. قراردادو ببندیم با ۱۱ میلیون؟ و صاحبخونه هم که انگار مسخ شده بود نه نگفت… خانم (ر) که داشتیم خونه رو براشون اجاره میکردیم از خوشی عین ابر بهار گریه میکرد و من هم هیچ جوری نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم… خدایا ازت ممنونم. فضای بنگاه اونقدر خاص بود که همه بغض داشتن… از همه تون ممنونم…
ممنون از سریرای عزیزم برای تهیه لوازم مدرسه برای خانواده دنیا. ممنون از خانوم کدخدا زاده ، از مهدی عظیمی نازنین و دوستانش که اسمشونو نمیدونم، از خانواده خانوم دکتری که نخواستند اسمشونو بیارم و هفت میلیون تومن از این ده میلیون رو اونا برامون تهیه کردن بدون این که حتی منو بشناسن و اقای حبیب الهی (از بنگاه پزشکیان) و تموم دوستانی که توی دو تا پست قبل کمکمون کردن. خیلی خوشحالم و ایمان دارم که امواج مثبت اینهمه شوقی که در درونمه از پشت مونیتور وارد چشماتون میشه و روحتونو لبریز شادی میکنه.
رای گیری دویچه ووله فراموش نشه.

سامان
سلام.
در مورد یه کاری می خواستم با شما یه مشورت مهم بکنم. امکانش هست ؟؟
اگه ممکنه با ایمیل یا میسنجر بهم اعلام کنید. واقعا دودل موندم.
محمد (قایق)
هر وقت میام توی این وبلاگ یک جورایی استرس میگیرتم…
شما تمام وقتتون رو با کارای مفید پر کردین، اونوقت من هنوز حتی نتونستم یک برنامه ساده برای کارهای روزانم بریزم، ۲۴ ساعت شبانه روزم همینجوری بیخودی میگذره و هیچ استفاده ای ازش نمیکنم
یاسمن(چند قدم نزدیکتر به خدا)
به محمد: شما دیشتونو بدجور گذاشتید بد سیگنال میده ما از اینجا انرژی مثبت میفرستیم شما استرس دریافت میکنید محمد جان! ضمنا چرا استرس ؟ ادیبو یادت رفته؟ تو که هر بار کمکی از دستت بر میومد دریغ نکردی…
پیمانه
Chase
Thanks for sharing this helpful info!
Shawna Talsky
I, de facto, have to be ordered to comprehend.