میگه: یه روز غروب برادرم بهم زنگ زد و گفت: من یه ماشین دیدم میخوام بخرم ممکنه بیای تو هم ببینیش. خسته یودم و حوصله نداشتم تا آدرسی که میداد برم این بود که گفتم خوب اگه پسندیدیش من دیگه بیام چیکار. اما انقدر اصرار کرد که رفتم. محل قرار یه دفتر بود تو آیت الله حکیم نزدیک شاهین شمالی. یه دفتر با دو تا میز توش و دو کامپیوتر هم رو میزها… همین…

فروشنده مردی میانسال بود. بسیار شیک و مرتب متین و موقر. با دو پسر جوون که ظاهرا پسرش بودن. ماشین یه ال نود بود که یه گوشه اش یه ذره زدگی داشت. یارو گفت ۱۲ میلیونه اما به خاطر این زدگی ۱۱ هم میدیم. شما الان یه چک ده میلیونی برا فردا بده ماشینم ببر. تا ده روز دیگه قرارمون محضر یه میلیون باقی مونده رو هم  اون موقع بده.

 من گفتم: ببخشید چرا ده روز دیگه؟  گفت: آخه این ماشین مال یه خانومیه که از ما یه واحد آپارتمان خریده پول کم داشته به جاش این ماشینو داده ما براش بفروشیم. گفتم: خوب چرا خودش نفروخته پولشو بده؟ گفت: والله پلاک ماشین به نام یه آقاییه که…. گفتم:  من که سر در نمیارم شما چی میگین اما پدر ما میگه معامله یعنی وقتی که ثبت با سند برابر است. شما برید کار پلاک و بقیه چیزهاشو درست کنید یه دفعه میریم محضر. برادرم هم دویست هزار تومن داد به فروشنده و گفت اینم برای این که ماشینو برای ما نگه دارید. فروشنده که اصلا از حضور من خوشحال نشده بود گفت: خوب فردا تا ظهر ما کاراشو انجام میدیم شما یه چک برا فردا بدید… گفتم: نه! همون فردا که شما  آماده کردید ما رو خبر کنید. یه ریز هم موبایلش زنگ میزد و اون آقا میگفت فروخته شد…. انگار میخواست ما رو تو رو دربایستی بزاره.

دو روز گذشت و از فروشنده خبری نشد هر چه به موبایلش زنگ میزدیم خاموش بود. رفتیم دم دفترشون دیدیم خالیه ! گفتن دیروز خالی کردن. یه مدت کوتاهی اینجا بودن. خلاصه دویست تومنمون پرید! اما همش برادرم میگه خوب شد تو اومدی وگرنه من چک ده میلیونو داده بودم!  یارو هم صبح نقد کرده بود زده بود به جیب و الفرار! حالا معلوم نیست با یه آگهی تو روزنامه و با این کلک سر چند نفرو کلاه گذاشته…

پی نوشت یک : اینو نوشتم که بدونید هیچ ارزونی بی دلیل نیست!!

پی نوشت دو: خانواده “ر” از رفتن به خونه جدید اونقدر شادن که نگو. هنوز وسایل نبردن اما بچه ها دیشب همونجا رو موکت خوابیدن و به خونه قبلی نرفتن!  البته وسیله ای که جز یه یخچال یه گاز و یه میز کامپیوتر و یه کامپیوتر عهد دقیانوس و یه میز تلویزیون و تلویزیون روش و ۷ دست رختخواب ندارن. دعا کنید وسایل هم براشون جور شه. ممنون از همه تون و ممنون از خانوم رشدیه، خانوم فهیمی و خانوم کدخدا زاده برای دادن کسری پول پیش خونه. آخه یکی از بنگاهی ها پشیمون شد و ۵۰۰ تومن رو نداد!!!

برای رای دادن به وبلاگ چند قدم نزدیکتر به خدا به  این جا   برید و روی لینک ارزیابی خود را اعلام فرمایید کلیک کنید و هر امتیازی دوست داشتید بدید. ممنون.

 امروز (پنجشنبه) در همایش  تقدیر از بانوان وبلاگ نویس  دعوت شدم هر کی میاد خبرم کنه که همو ببینیم.

برای نگار تولد سورپرایز گرفتم تشریف بیارید خوشحال میشه.

سولو  عزیزم یه دنیا ممنون پول به دستم رسید.