در حالی که صداش میلرزه میگه: مدیر مهد امروز بهم گفت خانوم لطفا صبح ها بچه تو یه کم دیر تر بیار ظهر هم زودتر ببر تا بچه ها که صبحونه و نهار میخورن نبینه که دلش بخواد!‌ منم به مدیر مهد گفتم والله برای صبحونه که خودم لقمه براش گذاشتم برای نهار هم چشم! بعدش مدیر مهد بهم گفت: چقدر حقوق میگیری؟ گفتم: ۹۵ تومن. گفت : نود و پنج تومن ارزش داره بچه تو بیاری مهد! بشین تو خونه ات ! بچه ها تو نگه دار. گفتم والله خانوم شوهرم یه کارگره مدیر عامل نیست که من بشینم تو خونه اون کار کنه بخوریم!!!

میگم: چقدر باید شهریه بدی؟ میگه  برای اون کوچیکه  که هنوز ثبت نامش نکردم ، چون پول نداشتم  ماهی ۵۰ تومن. اما برای پسرم چون پیش دبستانیه با صبحونه و نهار ماهی ۷۵ تومن…  اما بدون نهار ماهی ۱۷ تومن.

بعدم سینی چایی رو از رو میز برمیداره و با بغض میره تو مرکز فرماندهیش یعنی آبدارخونه…

 نگاه میکنم به همکارمو میگم: مگه این بچه چند تا لقمه غذا میخوره. فوقش مدیر مهد روزی دو تا لقمه صبحونه و یه بشقاب غذا به این بچه بده. بگه عوضش فاتحه بفرستید برا رفتگانم. نمیمیره که!!!!

.

مهد آموزش پرورش که خصوصی شد خیلی ها آواره شدن. هر منطقه ای هم یه ساز میزنه. یه منطقه ۶۰ تومن میگیره یه منطقه ۳۰ تومن یه منطقه هم  مثل منطقه ما برا پیش دبستان ۷۵ تومن برا بقیه ۵۰ تومن.  نمیدونم چرا یه قانون مدون برای همه مناطق وجود نداره. شنیدم هر مهدی  اجازه ثبت  نام رایگان سه نفر رو داره. نمیدونم چقدر صحت داره. از صبح تا حالا همش قیافه حامد جلومه در حالی که بقیه بچه ها دارن چای میخورن با لقمه هایی که خانوم درست میکنه و نگاه حامد که مسیر لقمه ها رو دنبال میکنه…. درسته که لقمه تو کیفش داره. اما انگار باید فرزند فقر  تفاوت رو از همین بچه گی حس کنه. کاش وزیر آموزش پرورش این نوشته منو بخونه و دستور بده این دو تا بچه مجانی ثبت نام شن…  گاهی دلم میخواد بعضی دردها رو فریاد بزنم. بغضی که تو گلومه رو ببارم تا کمی سبک شم..   

جشن دیروز پرشین بلاگ (  تقدیر از بانوان وبلاگ نویس   ) خیلی خوب بود. این بار به وبلاگ نویس ها فرصت داده شد تا کمی در مورد خودشون بگن. منم چند دقیقه ای به عنوان معلم وبلاگ نویس رفتم روی سن و کمی در مورد وبلاگم و فرشته هایی که با اعتمادشون به من بهم کمک کردن تا گره از مشکلات خیلی ها باز بشه صحبت کردم و گفتم که دست همه اونایی که ندیده و نشناخته بهم اعتماد کردن رو میبوسم و بعد از مرجان  عزیز که از اونور دنیا سرپرستی  دو تا از بی بضاعتمون رو به عهده گرفته تشکر کردم…  بهاره رهنما و فرزاد حسنی که  اومدن روی سن حال و هوا خیلی عوض شد. بعدم خانوم حکمت و دخترشون اومدن و تیزری از فیلم سه زن پخش شد و همه مون رو ترغیب کرد که فیلم سه زن رو ببینیم.  خیلی ها رو وقتی رفتن روی سن دنبال کردم ببینم برگشتنه کجا میشینن برم بعدا از نزدیک ببینم اما جشن که تموم شد همه پا شدن و من گمشون کردم مثل گیلاسی  و مینو جان   و نیلو  که خیلی دلم سوخت ندیدمشون…. البته ساروی کیجا ی نازنین  ، مریم عزیزم، زهرا جون ، ویولت نازنین  و دختر ترشیده  با نمک  و فانای عزیز  رو دیدم و کلی کیف کردم .  دیدن دوستانی که با خوندن نوشته هاشون تا عمق روحشون نفوذ کردی  لذت خاصی داره… بعدم رفتیم روی سن و عکس گروهی گرفتیم.  اگه کسی عکس گروهی که گرفتیم رو داره لطفا بهم خبر بده.

*همینجا از دست اندرکاران پرشین بلاگ به خاطر این جشن عالی  تشکر میکنم.

*همچنان رای گیری در مسابقه دویچه ووله ادامه داره. اگه دوست دارید برای رای دادن به وبلاگ چند قدم نزدیکتر به خدا به  این جا   برید و روی لینک ارزیابی خود را اعلام فرمایید کلیک کنید و هر امتیازی دوست داشتید بدید. ممنون.