میاد میشینه پشت میز و ظرف نون رو میکشه جلوش. یه تکه نون بربری برمیداره و میزنه تو خامه. ( در حالی که تو ظرف خامه قاشقه) بعد یه گاز میزنه و دوباره بقیه نون رو میزنه تو خامه. هی نون گاز زده اشو میکنه تو ظرف خامه ای که قراره بقیه همکارها  هم ازش بخورن. اول فکر میکنم که خوب لابد تا ته ظرف خامه رو قراره یه نفری بخوره. اما چند لقمه ای که میخوره ظرف رو میزنه کنار و شروع میکنه در باب تربیت فرزندش و این که بچه های مردم چقدر بی ادب و … هستند صحبت کردن. تا بیام دور کلام بگردم ظرف خامه مورد نظر  با ظرف خامه های دیگه روی میز قاطی میشه… چقدر دلم میخواد بهش بگم دوست خوبم شما که انقدر ادعای تربیت داری ممکنه بپرسم چرا نونتو که گاز زدی میزنی تو خامه ای که بقیه هم میخوان بخورن؟ اما بعد پشیمون میشم. مثل خیلی اوقات که از گفتن حرفی که تو گلومه پشیمون میشم و بعدشم از نگفتنش پشیمون تر!  

 ممنونم از ترنم عزیزم جهت  کمک برای جهاز دختری که پدر و مادر نداره و تحت سرپرستی عمه اشه… دوست عزیزی که سوال کردی پول ماشین خانواده  “ر” چقدرش مونده. یک میلیونش هنوز مونده…  ممنون از آقای بیگی برای کمک  مالی به دختری بی بضاعت…