به چشمهای مهربونش نگاه میکنم. به موهای نقره ای رنگش که چهره اش رو روحانی تر کرده و گم میشم تو صداش که پر از مهربونیه…. فکر میکنم به این که کائنات وقتی کسی رو برای انجام یه رسالت انتخاب میکنه چقدر بلا سرش میاره تا عین فولاد آبدیده اش کنه. سالها اعتیاد به الکل و …. ،  سالها خونه به دوشی ، سالها سختی و مشقت  برای این که یه روز تصمیم بگیری که عوض بشی.اعتیادت رو ترک کنی. تلاش کنی و از صفر شروع کنی. اونم تو یه مملکت غریب. اونقدر سختی بکشی تا روحت عین آینه صیقلی  بشه و امروز بعد از گذشت بیست و سه سال از اون روزی که اعتیادت رو گذاشتی کنار،  بشی یه الگو برای همه اونهایی که میگن نمیشه… هر سال کلی هزینه کنی برای این که از امریکا  بیای به کشورت تا به جوونهای بیمار از اعتیاد مملکتت بگی که منو نگاه کن. ببین سالمم. ببین بیست و سه ساله که پاکم. ببین زندگی مو از نو ساختم. ببین موفقم. ببین روحم که عین دریای طوفانی متلاطم بود چقدر آرومه. اگه من تونستم تو هم میتونی. اگه میخوای بر بیماری  اعتیادت غلبه کنی کافیه راهی رو بری که من و خیلی ها عین من رفتیم…
 دایی مهدی قشنگم دوستت دارم و به داشتنت افتخار میکنم
.

                             مهدی اولیایی

  کارگاههای رایگان ترک اعتیاد مهدی  اولیایی:
  دهم فروردین ماه ۱۳۸۸- چالوس – هچیرود – سالن بانوان هچیرود-  ۳ تا ۷ بعد از ظهر.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
 هفدهم فروردین ۱۳۸۸- تهران – سالن کارگران میدان شهید هرندی (غارسابق) –  خیابان خزانه بخارایی –  باشگاه ورزشی شهید معتمدی (کارگران سابق)  – ساعت دو تا ۷ بعد از ظهر –  این مکان به قصد در جنوب تهران انتخاب شده.
ضمنا سی دی های این دو همایش رایگانه  و اگه کسی دلش خواست پولی بده اون پول صرف کمک به یتیم  خانه ای  در شهسوار خواهد شد.

پی نوشت: من خوبم! ما رفتیم شمال و برای فوت یکی از بستگان مادرم  برگشتیم تهرون! اما خدا بخواد فردا میریم شمال. دعا کنید همه چی دیگه بر وفق مراد باشه…

ممکنه یه نفر منو پینگ کنه لطفا؟