میگه: الان نه ماه که پدرم بیکاره. میگم: مگه تو آژانس کار نمیکرد؟ میگه :چرا اما بیمه ماشین تموم شد نداشت یده از آژانس اومد بیرون. میگم: چقدر هست ؟ میگه: سیصد هزار تومن. نوری در ذهنم؟ نه! در دلم میدرخشه. میگم: اگه این پول بهش داده بشه و ماشینو بیمه کنه میره سر کار؟ مشکل حل میشه؟ با خوشحالی میگه: معلومه که میشه…
ندای درونم میگه که از قبل این پول جور شده. میگم: پس یه شماره حساب به من بده من پولو براتون بریزم به حساب. همون موقع موبایلم زنگ میزنه… دکتر پیمان پازنده. از دوستان بسیار عزیزم که به تازگی مادرشون فوت شده. میگم عزیزم گوشی من موبایلم زنگ میزنه. اونور خط پیمان بعد از سلام و احوالپرسی میگه یاسی جان شنیدم تعدادی خانواده نیارمند میشناسی. میخواستم برای شادی روح مادرم یه کمکهایی بهشون بکنم!!!!
باور کنید روحم از خوشی به رقص در میاد. میگم: پیمان باورت میشه من الان یکی رو اونور خط دارم که مشکل بیکاری پدرش با سیصد تومن حل میشه. میگ: اونو که حتما میدم مورد دیگه چی داری؟…

  تلفن رو که قطع میکنم دست و پاهام یخن! انگار چند لحظه ای روح در بدنم نبوده عین یه مرده.. البته مرده ای که از خوشی مرده!!! دلم میخواد بابت این هوشمندی کائنات که انقدر قشنگ آدمهای نیازمند رو با آدمهای خیر لینک میکنه  فریاد بزنم… خدایا ازت ممنونم که اینهمه عشق رو در وجودم جاری کردی.

*متشکرم از خانوم دکتر رویا استوار (دندانپزشک) برای درمان رایگان دندانهای بیماری نیازمند.
* ممنون از دوست عزیز و مهربونم زهرا ثمره برای کمک جهت شهریه دانشجوی پست قبل.
*ممنونم از نوشین عزیزم برای اهدای پول جهت خرید گوسفند برای خانواده های نیازمندمون.
*متشکرم از برادر جوانم جناب آقای فتاح جبلی بابت پرداخت هزینه خرید  چرخ خیاطی و یک تلویزیون برای خانواده ای نیازمند و پرداخت هزینه بستری بیماری در بیمارستان روانی و هدیه برنج و روغن به همون خانواده. (این خانوم که الان بستری شدن نان آور یک خانواده بودن و با کار کردن در آرایشگاه خرج خانواده ((مادرشون و فرزندشون و ناخواهریشون)) رو میدادن . همون خانوم مطرح شده در پست مهر پدری.
*ماری جان هر موقع جهت شهریه اون پسرک پولی به حسابم ریختی خبرم کن تا به دستشون برسونم. ممنونم.
* یک شرکت ساختمانی  در میرداماد نیاز به آبدارچی داره.