نگاهش میکنم از پشت شیشه. درست عین یه ماهی که از پشت آکواریوم نگاهش میکنی … که صداتو نمیشنوه. که حرفاتو نمیفهمه و تو دلت به خاطر مظلومیت و معصومیت ماهی که گرفتار دست صیاد شده و دنیای بزرگش تبدیل شده به یه آکواریوم کوچولو میگیره. سرمو میچسبونم به شیشه. و اشکی گرم گونه ام رو نوازش میده. با هر بار حرکت دستگاه، سینه اش تکون میخوره و من، مستاصل و نا امید حتی یک دعای کوچیک هم یادم نمیاد که براش بخونم. در عوض تموم خاطرات کودکیم با اون، عین یه  فیلم از جلوی چشمام میگذره.
 در حالی که دستای کوچیکم تو دستشه از رودخونه ای که عبور ازش برام ناممکنه میگذریم و فاتحانه به رودخونه نگاه میکنیم. توی جنگلی که عین بهشته با هم قدم میزنیم و با چاقوی کوچیکی که همیشه  توی جیبش هست ساقه های تازه تمشک رو پوست میکنه و من با نمک میخورمشون و با خودم فکر میکنم چقدر ممکنه ساقه تمشک ترش و خوشمزه باشه. لب دریا با ماسه ها  برای پری های دریایی قصر میسازیم …
 دستی که روی شونه ام میاد منو از تو رویای کودکی میکشه بیرون و قطره اشک دیگه ای گونه ام رو خیس میکنه. سرم رو دوباره میچسبونم به شیشه (ای سی یو)… چقدر ماهی تو این آکواریوم بیمارستان خوابیدن… مظلوم و بی گناه… اسیر دست صیاد…
 
مهربون بود و بی غل و غش… یه مغازه بزرگ گلفروشی داشت تو شریعتی نرسیده به پل صدر. اسم مغازه  رزنوار بود . خودش معروف به شاغلام. محال بود برم تو مغازه و با یه بغل گل که مهمونم کرده برنگردم. 
عید که رفتیم پیشش گفت: عمو بریم باز مثل قدیما بچریم؟! و من با خنده بوسیدمش و گفتم ای کاش میشد به اون روزها برگشت. و حالا حسرت اینو دارم که باز چشمهای مهربونشو بدوزه تو چشمام و منو تو آغوش گرمش مهمون یه بوسه کنه.
برای عموی قشنگم محتاج دعای قلبهای مهربونتون هستم.

*هفته اول  ماه رمضون خیال داریم مواد غذایی به ۳۰ تا خانواده نیازمندمون بدیم اگه کسی دوست داره میتونه همراهمون باشه…
*این خانوم بنده خدا بی شوهر که خرجی سه تا بچه به گردنشه در به در دنبال خونه میگرده و یک قرون هم پول پیش نداره… (یه نفر ۶ میلیون پول پیش بهش قرض داده بوده حالا گفته پولمو میخوام) …

*جدید نوشت!: الهان جان اینم شماره کارت فقط اگه هر مبلغی ریختی حتما کامنت بزار که بدونم به کی بدم.  ملی سیبا یاسمن رمضانی  ۷۷۶۷- ۵۵۴۸-۹۹۱۰- ۶۰۳۷