فضا لبریز از بوی مهره و برگهای زیبای پاییزی یکی یکی دست شاخه ها رو رها میکنن و رقص کنان خودشونو میندازن زیر پای عابرها تا جاشونو بدن به برگهای سبزی که بعدها از راه میرسن (درست عین ما آدمها که یه روزی میریم تا جامونو بدیم به….)
مهر از نگاه من عید دیگریه برای بچه ها…  عطر دل انگیز مهر همیشه منو مست میکنه و میکشه تو روزهای بی خیالی کودکیم. دوباره همون شور و حال قدیمی. بچه ها با کتابهایی که با نایلونهای شیشه ای  جلد شدن (ای کاش دل ما آدمها هم شیشه ای بود ) و مدادهای رنگی نو (درست عین ما آدمها که گاهی برحسب شرایط رنگ عوض میکنیم تا..)  کیف نو، کفش نو پاک کن سفید نو (کاش زندگی پاک کن جادویی داشت برای پاک کردن اشتباهاتمون) کنار مداد تراشی نو… 
 یاد بچه هایی میفتم که باید کهنه دفترهای سال قبل رو کنار مداد نیمه تراشیده سال قبل و پاک کنی که کناره های سیاهش نشون از دل پر غم صاحبش داره بزارن تو کیفهای کهنه و زهوار در رفته شون و با لباسهای کهنه و از ریخت افتاده و کفش کهنه سال قبل که کمی تنگ شده یا کفش کهنه برادر بزرگه که کمی هم به پاشون بزرگه و لخ لخ میکنه بی هیچ شور و حالی برن مدرسه. به راستی گناه این بچه ها چیه که از کوچکترین شادیها یعنی داشتن دفتر و کیف و کتابی نو باید محروم باشن؟

متشکرم از پریدخت عزیز برای کمک مالی به خانواده ای نیازمند.
ممنونم از
استاتیرای نازنین برای کمک به دانشجوی پست پیش.
متشکر از
سارینای عزیز برای کمک به خانواده های نیازمندمون.
یه دنیا تشکر از سرنوشت عزیزم برای کمک نقدی به خانواده ای نیازمند.
دوستی به نام علی نژاد مبلغی به حسابم ریخته این پول رو باید به کی بدم؟
متشکرم از ندای عزیزم و همسرشون بابت کمک جهت خرید مواد غذایی برای ۷ خانواده نیازمند.
مبلغ ۵۰ و ۴۰  در ماه شهریور به حسابم ریخته شده که نمیدونم از طرف کیه و باید به کی بدم. لطفا هر مبلغی به حسابم میریزید یه جوری خبرم کنید که زودتر به دست کسی که مد نظرتونه برسونم.

*اشکان امسال آمادگیه. ظهر میگه مامان خانوم بهمون گفت: بچه ها شکل منو نقاشی کنید.
منم گفتم خانوم من بلد نیستم شما رو بکشم میشه من یه آدم بکشم؟!!!! (غیر مستقیم به معلم گفته که شبیه آدم نیستی!)