چشماش سبز سیره و لهجه شیرین شهرستانی  داره. دولا میشه از تو ساک نیمداری که رو زمین هست  یه کتاب در میاره و میگه این کتاب نوشته خودمه و بعد از توی جیبش کارت ملی شو در میاره تا ثابت کنه که دروغ نمیگه.

                       

 ازش کتابو میخرم و میگم اگه تا نیم ساعت دیگه صبر کنید زنگ میخوره میریم تو دفتر شاید همکارای دیگه ام ازتون خریدن. معصومانه نگاهم میکنه و میگه ممنون. میگم تو این فاصله اگه ممکنه شما هم کتابمو امضا کنید…     

            در حال امضا کردن کتاب من

زنگ که میخوره تبلیغ کتابشو واسه همکارام میکنم و هر کی یه کتاب بر میداره. میگه میخوام با فروش کتابهام برا پسرم عروسی بگیرم. کتاب بعدیم هم زیر چاپه اسمشو گذاشته بودم فرار از مسجد گفتن ارشاد اشکال میگیره گذاشتم جوانی کجایی که یادت به خیر!  بعدم میگه اگه دوست دارید براتون یه شعر از هاتف اصفهانی بخونم. به قدری زیبا شعر رو دکلمه میکنه که اشک تو چشمام حلقه میزنه. تموم که میشه همه براش دست میزنیم.
با بغض میگه شما چقدر مهربونید باور کنید دم خیلی از مدرسه ها که برای فروش کتابم رفتم تو مدرسه  راهم ندادن، فکر کردن دروغ میگم که نویسنده ام. البته من فقط سواد قرانی دارم. اما حافظ رو و خیلی از اشعار وحشی بافقی و هاتف اصفهانی و  سعدی رو حفظم. شماره اش رو میگیرم و بهش قول میدم برای فروش کتابش کمکش کنم.

ناشر تو مقدمه کتاب نوشته که: وقتی اولین بار آقای عبدالهی با ظاهری روستایی برای چاپ کتابش به انتشارات ما اومد باور نمیکردم بتونه همون چاپ اول رو تموم کنه اما حالا که کتاب به چاپ چهارم اونم با تیراژ شش هزار نسخه رسیده به این باور رسیدم که اصلا نباید به ظاهر افراد قضاوت کرد! جالب اینه که نویسنده  کتابها رو شخصا میفروشه و خیلی از خریداران با تردید در صفحه اول کتاب ازش امضا گرفتن!

             سبحان عبدالهی

*ممنونم از آقای  فتاح جبلی برای  هدیه ۱۵۰ پرس غذای عالی در روز عاشورا به نیازمندان مدرسه مون.
*ممنون ازدوست مهربان
آرام  جهت هدیه  تلویزیون برای خانواده  دو پست قبل و علیرضا  که زحمت رسوندن تلویزیون به دست ما رو کشید. . (همچنان نیازمند یه تلویزیون دیگه ایم).
* متشکرم از میم عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای دختری یتیم.  
* آمپول این خانوم سرطانی در سال جدید میلادی ۴۰۰ تومن هم گرونتر شد! و ما هنوز نتونستیم پول یه آمپول رو جور کنیم! هر آمپول دو میلیون و سیصد هزار تومنه! که باید ماهی یه دونه بزنه.
**آیا آدم خیری در ابهر پیدا میشه که بتونه به این مرد بزرگ ارتشی که تموم ناتوانی هاش هدیه جنگ و دفاع از مملکتش هست کمک کنه برای این که یه زیر پله اجاره کنه تا این روزهای پردرد و بیماری رو به یمن کار تحمل کنه؟ (الان بازنشسته است و  شیمیایی جنگه) .
*این جنین هشت ماهه که دختر هم هست هنوز یه تکه سیسمونی نداره.

ضمنا اگه دوست داشیتد میتونید تو رای گیری دویچه وله به وبلاگم  رای بدید.