داریم تو ولی عصر از تجریش قدم زنون میریم به سمت محمودیه . اشکان و ارشیا (پسرخواهرم گلناز که ۸ سالشه) جلوتر دنبال هم میدون و غش غش خنده شون به هواست که یه دفعه اشکان با گریه میاد طرفم. چشماش پر از اضطرابه و کف دستاش سبز سبزه! همینطور چونه اش و پیشونیش… با گریه میگه مامان منو ببین. نگاهش میکنم. کاپشنش که ده روز هم نیست خریدم غرق رنگ سبزه. همینطور تی شرتش! کاپشن ارشیا هم رنگیه!
اول شروع میکنم به دعوا کردنشون میگم حتما رفتن سر سطل رنگ یه نقاش! اما وقتی میریم سر صحنه جنایت! میبینم نه خیر! کیوسک تلفن همگانی توسط مخابرات رنگ شده.
و چند دقیقه بعد از اونور خیابون آقای نقاش با سطل رنگشون سلانه سلانه تشریف میارن اینور ! میگم آقا نباید شما یه کاری کنید که مردم رنگی نشن؟ اشاره میکنه به یه کاغذ خیلی کوچولوی شاید یه سانت در ۴ سانت که بالای تلفن چسبیده که روش ریز نوشته رنگی نشوید! میگه ما که نوشتیم!! خواهرم مریم با خنده میگه باید می نوشتن دوست عزیز رنگی شدید!!
اول میریم بنزین میخریم بعدم تینر روغنی میخریم! اما وضع کاپشن ها خرابتر از این حرفاست! آخرشم کاپشن ها رو میبریم خشک شویی که میگه امیدی بهش نیست.
غروب با عصبانیت زنگ میزنم مخابرات و تو پیغام گیرشون پیغام میزارم و ماجرا رو تعریف میکنم و آخرشم انقدر عصبانیم میگم خاک برسر ما که تو این مملکت زندگی می کنیم! (انصافا این اولین باریه در عمرم که این جمله رو گفتم. هنوزم باورم نمیشه که این جمله از دهن من در اومده!)
صبح از مخابرات باهام تماس میگیرن و شماره آقایی به نام کاوه رو میدن. بسیار مرد محترمیه میگه باید با آقای قبادی صحبت کنید اما الان جلسه هستن . ظهر با آقای قبادی صحبت میکنم. ایشون هم خیلی محترمانه و با حوصله گله هامو گوش میکنن و تشکر میکنن که این کوتاهی رو بهشون اطلاع دادیم! و حتما منعکس میکنن که برای شهروندای دیگه این اتفاق نیفته… نیم ساعت بعد آقای قبادی زنگ میزنن و میگن مسئول مستقیم این کار آقای زنده و الان اینجاست. آقای زند میگن که شرکت ما خسارت شما رو پرداخت میکنه. منم با خنده میگم وای چقدر یه دفعه خارحی شدین!!! و آقای قبادی هم حتما تو دلش میگه وای تو چه زود دختر خاله شدی!
قرار میشه باهام تماس بگیرن. دو ساعت بعد یه آقای دیگه زنگ میزنن و متن یه شکایت نامه رو که از طرف من نوشتن میخونن و میگن که حتما رسیدگی میشه. و بعد میپرسن من کاپشنو چند خریده بودم. و وقتی میگم انقدر با تعجب میگن واقعا؟ که من فکر میکنم که شاید این آقا از غار اصهاب کهف برای تعطیلات تشریف آوردن بیرون که از قیمت لباس بی خبرن! و من میگم بله واقعا! و ایشون میگن که دوباره تماس میگیرن! و احتمالا الان همه مشغول شکستن قلکهاشونن تا پول کاپشن ما رو بدن!!!!
*متشکرم از برادر خوبم رضا شاد برای تقبل الباقی هزینه عمل چشم یه خانم پیر. اون خانوم امروز عمل شد…
*ممنون از مامان عسلی واسه هدیه لباس به خانواده ای نیازمند.
*متشکرم از مردی از مترو و محبوبه نازنین از کانادا برای هدیه پول جهت خرید کفش برای اون بچه های نیازمند.
*یه دنیا تشکر از کامران قانعان و محبوبه و دوستای مهربونش از کانادا بابت کمک به بیمار نخاعی پست قبل.
*ممنونم از دوست خوبم نرجس مدنی که با وسواسی خاص مشغول تهیه سیسمونی و جهازه.
* متشکرم از برادر مهربونم مرتضی بابت این که اصلا نمیزاره این صندوق قرض الحسنه ما خالی بمونه و همش شرمنده مون میکنه…. مرتضی جان هر بار بهش فکر میکنم لبریز انرژی میشم ممنون…
* یه دنیا ممنون از نازگل عزیزم برای کمک مالی ماهانه به خانواده ای که پدر بالای سرشون نیست.
*سارینا جونم هم که هر ماه منو شرمنده میکنه. عزیزم دعا میکنم دیگه هیچوقت هیچ مشکلی برات پیش نیاد.
*ممنون از استاتیرای عزیزم برای هدیه لباس و مواد غذایی به خانواده ای نیازمند.
*متشکرم از آقای بیگی و آقای پورتالاری برای حمایت از دختری تنها و نیازمند.
متشکرم از ندا ی عزیزم برای غذای عالی که روز جمعه بین نیازمندهامون پخش کرد.
*خیال داریم برای اون سی خانواده نیازمند تحت پوششمون برنج و گوشت و مرغ و کمی خوراکی تهیه کنیم شاید حداقل چند روز عید رو بتونن یه غذای نسبتا خوب بخورن….
*این دختر خانوم سرطان حنجره داره و شرایط مالی بسیار بد…
هیچ توضیحی نمیتونم بدم جز بغضی که با دیدن این تصاویر تو گلوم شکست.
یلدا
چقدر دستت خیره یاسمن جون چقدر تو این پستت خبرای خوب دادی
دست اونایی که کمک کردن درد نکنه… من چه کاره ام..
احسان نیروانا
حالا بالاخره پول کاپشن رو دادن یا نه ؟ (این نشون میده که به وبلاگتون سطحی نگاه نکردم )
بعد اینکه یکم بیشتر از عکس تو وبلاگت استفاده کن ، مثالا لابلای متن هات بعد از هر سه چهار خط یه عکس قشنگ ، حتی اگه زیاد مربوط به موضوع نیست بزار که حوصله ی بیننده سر نره . البته عکسش زیاد پر حجم نباشه ، نهایت ۲۰ – ۳۰ کیلو بایت.
قالبت رو هم تغییر بده ، یکم بهم ریخته . یه سیستم آماریه دقیق ترم به جای webgozar بزار . مثل persianstat.com
منم لینک کن .
مرسی
نه دیگه فعلا که خبر ی نیست…
یک هموطن
ممنونم یاسمن عزیزم که منعکس کننده وضعیت این بچه ها در آسایشگاه فرخنده بودید….
خواهش میکنم.
مریم
یاسمن خانم سلام
موسسه ای هست بنام خیریه مهیار که برای بیماران سرطانی کار می کنه و بیمارانی را هم که شرایط مالی بدی دارند ازنظر دارو کمک می کنه. شاید آن دختری که سرطان حنجره داره بتونه به آنها مراجعه کنه.
مریم جون ممکنه برام شماره اون موسسه یا آدرسشو بزاری؟
نرگس
یاسمن جون راست گفتی چه خارجی شدن این مخابراتی ها..
تصاویر اون آسایشگاه را من چند روز پیش دیدم و هنوز از سرم بیرون نرفته فکر کن تو پایتخت که وضع این بچه های معصوم اینه شهرستان ها چه خبره.. کاش تو که دستت تو کار خیره یه فراخوان هم برای اونجا بذاری…من دلم میخواد هر کاری بتونم بکنم.
شاد و سلامت باشی
باشه عزیزم
آنا
بهتره پول کاپشنا رو بگیرین بعد در مورد خارجی شدن تصمیم بگیرین
همونو بگو چون دیگه از وقتی قیمت کاپشنو که تازه واقعا گرون هم نبود گفتم دیگه زنگ نزدن!
محمد(قایق)
اگه فقط یک گل بذارم باز میگین کم کار شدم ؟
.
.
دو هفته پیش با بابا رفته بودیم کارهای خروج از کشور من رو انجام بدیم. یک برگه از حج و زیارت بردیم بانک، بعد اوردیم نظام وظیفه بعد بردیم دانشگاه، از اونجا بردیم اداره گذرنامه، دوباره برگردوندیم نظام وظیفه و…. دست آخر گفتن غیر از اون ۱۵ میلیون که از بانک رسید اوردیم، برگه ها رو ببریم قوامین ۵۰۰ تومن دیگه هم بریزیم اونجا (چرا؟)
من رفتم ماشین رو پارک کنم بابا رفتن بانک، نیم ساعت بعد اومدن، کارد میزدم خونشون در نمیاومد در حد انفجار عصبانی بودن. مسئول بانک همه ی برگه ها رو گرفته بود گذاشته بود رو میزش که کارها رو انجام بده. دسته آخر هم میگه یکی از مشتریها اشتباهی اومده برگه های شما رو با برگه های خودش برده
بابا هم رفتن پیش رئیس بانک که یا از این دستگاههای نوبت گیر بذارید برای بانکتون یا نخواین مردم همه برگه هاشون رو ردیف کنن پشت سر هم یا مراقب برگه های ملت باشید.
با یک ببخشید ساده ما دوباره باید تمام اون پروسه رو از اول تا آخر تکرار میکردیم
به همین سادگی به همین خوشمزگی
یه قول معروف:
باید همه چیزمان به همه چیزمان بیاید!
مجید
سلام خانمی من چند بار باید برات بنویسم منو لینک کن تو وبلاگت که منم یکم بازدید داشته باشم هان ؟ یالا زود منو لینک کن که دیگه یه بارم تو وبلاگت نمیام یالا
باشه بابا چرا میزنی؟
کامران قانعان
سلام یاسمن جان
اولین بار بود میومدم وبلاگت …. خیلی صمیمی و خواندنی ….
اتفاق مخابرات بسیار عجیب بود … حتی اگر خسارت هم ندن تا همین جاش هم واسه ایران زیادیه … موفق باشی …
کامران جان محبت داری … دوست خوبی که هر بار کمک ازت خواستیم نه نگفتی… امیدوارم همیشه تنت سلامت و دلت شاد… و جیبت هم پر پول باشه و سایه ات بر سر پرندوش و بچه های گلت…
بی بی باران
خانومی شماره حسابت برام بذار قربانت
مریم
یاسمن جان آدرس وب سایت این موسسه Mahyar-charity.org هست و توش شماره و آدرس هم دارد. من شماره ۲۲۰۳۷۹۹۶ این موسسه را دارم اما شماره دیگر هم دارد . اگر تماس گرفتید با خانم یوسفی صحبت کنید.
خدا شما را توفیق بده و امیدوارم همیشه سالم باشید و دلشاد.
محسن
سلام!
مریم
یاسمن جون خانم ف در کهریزک دیروز بعد از ۵ سال فلجی و پس از یکسال ارتباط گرفتن (فرادرمانی ) دو قدم فقط دو قدم راه رفت و از خوشحالی…………………
عمو اروند
سیویک سال در غار کهف هستند. از این سیویک سال هشت سالی تلاش برای امروزی شدن، شد ولی…
روز جهانی زن بر شما بانوی نیکوکار مبارکباد!
ندا
سلام.
لطفا به این وبلاگ سر بزنید، مال پدر رنج کشیده ای هستش که دختر ۷ سالش، ۲۱ ماهه در کماست!
http://www.sabayepedar.blogfa.com
ندا
سلام مجدد.
ممنون که در مورد مرکز فرخنده اطلاعات دادین. من یه مقدار اسباب بازی و پتو دارم که تا قبل از عید براشون میفرستم. فقط خیلی دلم میخواد بدونم که چرا این بچه های معصوم رو اونطوری به تخت میبندن؟!!! خیلی غیر انسانیه! نمیشه با مسئولینشون صحبت کرد که این کار رو نکنن؟!
يك دوست
پاسخ به خانم ندا “
سلام ندا جان
من چندین بار توی یک مرکز به همین شکل داوطلبانه کار کردم ، باورتون نمیشه کسایی که اونجا کار می کنن واقعا بی نظیرن من که زیاد نتونستم اونجا باشم اما خوب گاهی وق ها سر میزنم .
چرا بعضی از این کودکان بسته میشن به تخت ، بعضی از این کودکان واقعا نمی فهمن چه کار میکنن و ممکنه با کارایی که می کنن چه بلایی سرشون بیاد ، ممکنه یک دفعه سرشون رو بکوبن به زمین یا یه میله ، و خوب برای مراقبت از این همه کودک واقعا تعداد زیادی پرسنل نیاز هست که همچین چیزی وجود نداره و مجبود به انجام این عمل میشن تا این کودکان معصوم به خودشون صدمه نزنن ، الان به آرشیوم دسترسی ندارم وگرنه یک عکس میزاشتم از اون موسسه .
rohollah
سلام یاسمنِ عزیز
متشکرم از لطفی که به این بچه ها میکنین
حداقل کاری که برای اونها میشه کرد اطلاعرسانی در
مورد وضعیتشون هست، شاید سازمانهای مسئول به خودشون بیان
سپاسگذارم از شما
rohollah
سلام یاسمنِ عزیز
متشکرم از لطفی که به این بچه ها میکنین
حداقل کاری که برای اونها میشه کرد اطلاعرسانی در
مورد وضعیتشون هست، شاید سازمانهای مسئول به خودشون بیان
سپاسگذارم از شما
احسان
تولید و پخش آلبوم موسیقی ( ترانه ، آهنگ و تنظیم )
تهیه و ساخت ویدیئوکلیپ وتیزرهاى تبلیغاتى
عکسبرداری حرفه ایی( پُرتره )
ارائه خدمات و پشتیبانی در پروژه های موسیقی و سینمایی
طراهى وچاپ ازآثار برجسته شاعران و نویسندگان
EHSAN DELAVARY
company EDARTISTRY Records international
http://www.EhsanDelavary.com
http://WWW.EDARTISTRY.COM
Dubai:00971509456343
Iran :00989379107241
reproduction & broadcasting of musical pieces
(songs,melodies&conduction)
Production & direction of video music & trailers
Professional photograghy (portrait)
Publication of poets & author’s masterpieces
company EDArtistry Records international
http://www.EHSANDELAVARY.com
http://www.EDArtistry.com
http://www.EhsanDelavary.net
…………………………………
ساخت ویدیو کلیپ
اگر می خواهید یک ویدیو کلیپ و یا فیلم تبلیغاتی تهیه کنید،نگران کیفیت و هزینه های بالا نباشید.
ما برترین کیفیت (فول HD ) را با بهترین قیمت ممکن به شما تقدیم می کنیم.ساخت ویدیو کلیپ ویا فیلم تبلیغاتی با حرفه ای ترین ابزار ، به همراه پخش در شبکه های ماهواره ایی
هدف ما پیشرفت شماست
دبی : ۰۰۹۷۱۵۰۹۴۵۶۳۴۳
ایران : ۰۰۹۸۹۳۵۱۴۲۱۹۱۸
احسان
موفق باشی
admin
این حرفا چیه عزیزم… تو جرا تشکر میکنی من وظیفه مه.
شهر آشوب
سلام یه مهمون ناخونده شرمنده من بی دعوت اومدم.
با چن تا طنز در خدمتم اگه افتخار بدید خوشحال میشم.
خدا ایشالا اشکان جونو حفظ کنه خبلی خوشگله
افشین
نوروز بزرگ یادگار کهن نیاکان نیکونهاد ایرانی و عید سعید باستانی برجان و
دلهای آکنده از مهر پرفروغ یزدانی پیروز و خجسته باد.
با سلام به شما دوست عزیز :تنها فرزندم صبا۸ ساله در مورخ ۶/۱۱/۸۶ بنا به ابراز ناراحتی از سر درد نزد پزشک بردیم و پس از انجام آزمایشات مختلف تا ساعت ۳ بامداد مشخص گردید دارای تومور مخچه میباشد و بصورت اورژانسی باید تحت عمل جراحی قرار گیرد در ت ۹/۱۱/۸۶ اولین عمل برای کار گذاشتن شانت بر روی او انجام و در ت ۱۳/۱۱/۸۶ عمل برداشتن تومور از روی مخچه انجام شد که پس از آن متاسفانه مشخص گردید …. لطفا به http://www.sabayepedar.com مراجعه نمائید ودرصورت امکان به خاطر شرف و انسانیتتان اطلاع رسانی نموده و صدای ما را جهت احقاق حقمان به گوش مسولین و دیگران برسانید زیرا تا به حال این کودک مظلوم ۱۷ بار عمل گردیده و در حال حاظر به دلیل سهل انگاری تیم درمان زندگی نباتی دارد وحاظر به ارائه هر گونه اسنادی جهت اثبات حقانیتمان میباشم جهت اطمینان به منابع ذیل نیز میتوانید رجوع نمائید ..روزنامه تهران امروز مورخ ۲۸/۱۰/۸۸ صفحه ۱۷ http://tehrooz.com/1388/10/28/TehranEmrooz/250/Page/17 .. ممنون از عواطف پاک و انسانیتان لطفا در صورت امکان جهت اطلاع رسانی به دوستان مطلبی را در وبلاگتان به این موضوع اختصاص دهید
Johanna22Zimmerman
Do you acknowledge that it’s high time to get the home loans, which would make you dreams real.
Online Banking Guide
So not really on the same topic as your post, but I found this today and I just can’t resist sharing. Mrs. Agathe’s dishwasher quit working so she called a repairman. Since she had to go to work the next day, she told him, “I’ll leave the key under the mat. Fix the dishwasher, leave the bill on the counter, and I’ll mail you the check. Oh, and by the way…don’t worry about my Doberman. He won’t bother you. But, whatever you do, do NOT under ANY circumstances talk to my parrot!” When the repairman arrived at Mrs. Agathe’s apartment the next day, he discovered the biggest and meanest looking Doberman he had ever seen. But just as she had said, the dog simply laid there on the carpet, watching the repairman go about his business. However, the whole time the parrot drove him nuts with his incessant cursing, yelling and name-calling. Finally the repairman couldn’t contain himself any longer and yelled, “Shut up, you stupid ugly bird!” To which the parrot replied, “Get him, Spike!”