چی شد که خدا و من با هم انقدر دوست شدیم؟

نمیدونم!حسش مثل عاشق شدن بود!! تا حالا عاشق شدید؟ من شدم! یه دفعه چشم دلت رو باز میکنی و میبینی که مال خودت نیستی… انگار مثل یه قند حل شدی تو آب! شیرینی … وجزء جزء وجودت از این شیرینی لذت میبره… همیشه دوستش داشتم ، خدا رو میگم… اما یه دفعه به خودم اومدم دیدم عاشقش شدم و تو قلبمه …حس بودنش عین یه عشق منقلب کننده است… با این تفاوت که مطمئنی که اون هم به اندازه تو شایدم بیشتر دوستت داره… بهش قول دادم، قول دادم که یه جوری این حس ملکوتی و زیبا رو به همه منتقل کنم…..