سکوت شب

صوفی با مریدش در یکی از صحراهای افریقا سفر می کردند شب که شد خیمه ای برافراشتند و دراز کشیدند تا استراحت کنند. مرید گفت: چه سکوتی! مراد گفت: هرگز نگو چه سکوتی! همیشه بگو نمی توانم به صدای طبیعت گوش بدهم!

 

آنجا که خدا هست

یکی از دوستان ملا نصرالدین به کنایه از او پرسید : اگر بگویی خدا کجاست به تو یک سکه می دهم. ملانصرالدین پاسخ داد : اگر بگویی خدا کجا نیست دو سکه به تو میدهم!!!!