کودک از مادرش پرسید :چرا گریه می کنی؟

مادر پاسخ داد : چون مادرم!

 کودک گفت:نمی فهمم. مادر او را در آغوش کشید و گفت: هرگز نخواهی فهمید….

کودک از پدر پرسید که چرا مادر بی هیچ دلیلی گریه می کند؟ تنها جوابی که پدر داشت این بود که همه مادرها همینطور هستند. کودک تصمیم گرفت این موضوع را از خدا بپرسد: خدایا چرا مادرها به این راحتی گریه می کنند؟

خدا پاسخ داد: پسرم ! من باید مادران را موجوداتی خاص خلق میکردم. من شانه های آنها را طوری خلق کردم که توان تحمل بار سنگین زندگی را داشته باشند و در عین حال آرام و مهربان باشند. من به مادران نیرویی دادم که طاقت به دنیا آوردن کودکانشان را داشته باشند. من به آنها نیرویی دادم که توان ادامه دادن راه را حتی هنگامی که نزدیکانشان رهایشان کرده اند داشته باشند .. توان مراقبت از خانواده در هنگام بیماری بی هیچ شکایتی… من به آنها عشق ورزیدن به فرزندانشان را آموختم حتی هنگامی که این فرزندان با آنها ببسیار بد رفتار کرده اند. و البته اشک را نیز به آنها دادم برای زمانی که به آن نیاز دارند.