تا چه اندازه به نشانه ها معتقدید؟ نشانه ها و علامتهایی که خدا مثل علائم راهنمایی و رانندگی سر راهمون می گذاره تا ما رو هدایت کنند به اون سمتی که باید بریم… پریروز آخرین جلسه فیزیوتراپیم رو هم رفتم و دیگه حس می کردم که کمرم خوب شده ولی زهی خیال باطل!!! یه کم که اشکان رو بغل کردم باز درد گرفت. یه دوست خوب داره برام انرژی می فرسته که فکر میکنم همون یه مقداری هم که خوب شدم از اثرات انرژی دادن ایشونه … خلاصه دیشب در حالی که درد کلافه ام کرده بود اومدم تو هال که از توی کتابخونه یه کتاب بردارم که تا اشکان می خوابه بخونم. آخه اشکان ساعت ۱۲ شب زودتر نمی خوابه… خلاصه همینطور که دنبال کتاب می گشتم چشمم به یه کتاب افتاد که هر چی فکر کردم یادم نیومد که کی خریدمش اسمش بود شفای زندگی و نویسنده اش لوئیز هی … همونطور که از اسم کتاب بر میاد کتاب در مورد این نوشته که چطور میتونیم خودمون به کمک افکارمون دردهامون رو از بین ببریم همونطور که خود نویسنده تونسته بود سرطان بد خیمش رو در عرض ۶ ماه از بین ببره… یه حس خاصی بهم دست داده بود پیش خودم گفتم اونوقت بعضی ها به وجودش به مهربونیش و به عشقش شک میکنن… بابا جون دیگه چه طوری حضورش رو به ما ثابت کنه!!!! چه جوری عشقشو به ما نشون بده؟( خدا رو میگم ) اشکان خوابش برد و من تا جایی که چشمام یاری دادن کتاب و خوندم و تو دلم گفتم حالا فهمیدم این کمر درد چه پیامی برای من داشت…