خدای قشنگ و مهربونم سلام
نمیدونم چطوری و با چه زبونی ازت تشکر کنم که مریم و شهرام رو دوباره به ما دادی… فکر این که ممکن بود یه اتفاق ناگوار باعث بشه که اونا رو دیگه نبینم یا دچار یه مشکل غیر قابل برگشت بشن تنمو میلرزونه. همین دو سه روز پیش بود که نوشتم خواهرم مریم عشق دوران کودکیم بود و همیشه بهش حس مادری دارم… امروز فهمیدم که دیشب نصفه شب تو اتوبان ماشینشون با جدول کنار خیابون تصادف کرده و جفت لاستیکاش ترکیده و لی خدا رو شکر خودشون سالمن. ماشین در حالی تصادف میکنه که یه لحظه شهرام(شوهر مریم ) خوابش برده بوده و داشته کابوس میدیده که لای گارد کنار اتوبان گیر کرده و یه عده آدم سیاه پوش دارن کتکش میزنن و میخوان ببرنش… وای فکرش بغض تلخمو تو گلو میترکونه و فقط میتونم بگم خدایا ممنون… تو یه بار دیگه به من نشون دادی که اگه بخوای میتونی همه چی رو اونجور که خودت صلاح میدونی بکنی… وقتی امداد خودرو میاد تا ماشینو ببره میگه تعجب میکنم که با این سرعتی که شما داشتید ماشین چیزی نشده و شما زنده و سالمید… با این اتفاق باید ماشین چپ میکرد…. حالم بده یه جوری حس میکنم یه اتفاق شوم از بیخ گوشمون رد شده و برای شکرش باید قربونی داد…. ملینا جون یادته گفته بودی در مورد چشم زدن بنویسم؟ استاد انرژی درمانیم میگفت چشم زدن عبور انرژی های قدرتمند از درون چاکرای چشم که میتونه برای طرف مقابل مشکل ایجاد کنه. من واقعا چشم زدن رو قبول دارم…. یه عروسی قشنگ و باشکوه… یه خونه قشنگ و جهاز بسیار زیبا… یه ماشین نو…. یه عروس داماد خوشبخت و ناز… و یه چشم که میتونه یه نگاه تحسین برانگیز داشته باشه نه خصمانه…. و یه خدای مهربون که میتونه همه چی رو عوض کنه… شهرام میکه بعد از برخورد با جدول اون سیاه پوشا منو رها کردن و و دور شدن درست مثل این که قرار بود برم ولی تقدیر عوض شد…. حالشون خوب نیست… مریم و شهرامو میگم جفتشون شوکه شدن… باور اتفاقی که افتاده براشون سخته… شایدم باور بزرگی خدا… ما آدما همیشه تا اتفاق خاصی نیفته و تکونمون نده باور نداریم که چقدر برای خدا عزیزیم …چقدر به فکرمونه و همش به خاطر چیزای کوچیک و بی اهمیت غصه میخوریم… میدونید من معتقدم که هر اتفاق در زندگی ما یه نشانه هست یه راهنما ( مثل علامات راهنمایی رانندگی) با این تفاوت که ما برای فهمیدن علامات راهنمایی رانندگی میتونیم از کتاب راهنماش استفاده کنیم ولی برای فهم علامات هشدار دهنده کائنات باید به درون خودمون مراجعه کنیم چون اتفاقات مشابه برای هر کس یه مفهومی دارن…………….(تازگی ها خیلی پر چونه شدم میدونم!!!)
خسین
سلام …خدا رو صد هزار بار شکر ..امیدوارم که همیشه خانوادت در کنارت باشن…و در کنارشون اخساس خوشحالی بکنی
ملینا
سام..
وای یاسمن…
منم شوکه شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتی میخهوندم یه برق از بدنم رد میشد..
خدا رو شکر..
حتما یه صدقه حسابی بدین..خدا خیلی دوسشون داشته..
خیلی…
منم چند ماه پیش واسه یکی از دویتام همچین اتفاقی افتاد که البته واسه اسن بود که کسی که پشت فرمون بود مست بود..
ولی خدا به اونا هم خیلی رحم کرد چون ماشینشون تو اتوبان
بابایی ۵ تا ملق خورده بود..ولی بیشترین اسیب وارد شده..
خواهرش بود که ضربه مغزی شد..ولی خوب شد..
ــــــــــ
اره این موقع هاست ادم میفهمه خدا چقد بزرگه..
ـــــــــ
عزیزم دستور چیه؟
خواهش..
لطف کردی..
ــــــ
من خیلی از چشم زدن تو زندگیم ضربه دیدم..
….
راستی من پرچونه گی تو دوس دارم..
و به نظرم پرچونگی نیست..
حرفات اینقد زیباست که..!!
امیدوارم دیگه از این اتفاقات ناگوار واسه خوانواده ی عزیزت پیش نیاد..!!
قربانت:ملینا
گل عاشق
سلام یاسمن جون/ خدا رو شکر که به خیر گذشت/ در ضمن اصلا پر چونه نیستین یه جوری مینویسی که قشنگ آدم میتونه خودش رو در این موقعیت تصور کنه. مفق باشی
ّآناهیتا
dear yasaman
I am so glad that hearing the healthy in end of your story.actually people should believe power of God not power of an eye. if God does n`t want no body in world can do so. so pray your God and ask him everything you want and be a person God wants. if people who have all beautiful things help people who don`t have them, there is no bad eyes in the world.
ساحل
خدا رو شکر که به خیر گذشت
من یار مهربانم
سلام تصمیم داشتم بیام که بگم آپدیتم که ناگهان دیدم خودتون اومدین و پیام گذاشتین هنوز مطلبتون رو نخوندم که نظر بدم
ناشناس
احساس کردی بعضی اوقات دلت میگیره همون وقتهایی که سرشاری از شکایت حکایت رفتن و نیامدن
همون وقتهایی که طاقت دلت تموم میشه
از چی یا کی؟
از اونهایی که پر پروازت رو بستند یا اونهایی که بهت سنگ می زنند تا بپری و سد براهتر برگردی و نمیدونند دل کبوتر نیست که از بامی که برخاست باز نشیند…دل که پرید دیگه پرید
از اونهایی که دلت رو با سنگ زخم زبون میشکنند و نمیدونند دل چینی نیست که بشه باز کنار هم چیدش
نمیدونند چینی بند خورده هم دیگه چینی نمیشه
از اونهایی که برای به یاد هم بودن احتیاج به چند خط نوشته و عکس یادگاری دارند و نمیدونندفقط یک لبخند میتونه خاطره ساز سالهایه اشنایی باشه
میدونی یاسی جون امشب دلم گرفته از همه اونهایی که نمیدونند دل نه کبوتر سنگ خوردست و نه چینی بند خورده
اونهایی که نفهمیدند دل فقط وقتی دل هست که فقط دل باشه….
ساحل
این بالایی من بودم یادم رفت اسم بزارم…
من یار مهربانم
مطلبتونو خوندم باید بگم /گر نگهدار من آنست که من میدانم / شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
شکوفه
سلام … خدا رو شکر … امیدوارم که هیچ اتفاق بدی نهبرای شما و نه برای هر کسی بیفته ..
سلامت و تندرست باشید ..
مریم
یاسی جونم سلام…من و شهرام الان ساعت ۲:۱۰ شب مطلبتو خوندیم و یبار دیگه پشتمون لرزید و خدا را برای زنده و سالم مونذنمون شکر کردیم –من یار مهربانم– راست گفته و من واقعا و قویا به این شعر معتقدم..هر دو می بوسیمت و از اینکه به فکر ما هستی همیشه ممنون و از همه کسانی که کامنت گذاشتن هم ممنون ..ما از این به بعد باید روز ۲۹ دی را برای تولدمون جشن بگیریم….
سانی
خدا رحم کرد. خدا بنده های خوب و مهربونشو دوست داره. شاد باشی
احسان
خدا رو شکر که هر دو شون سالمن…
مریم
سلام یاسمن جونم…خدا رو شکر که به خیر گذشت…قربون مهربونیش برم که هیچ وقت بنده هاشو فراموش نمیکنه…منم مثل بقیه فقط میتونم بگم شکر…حق پناهتون..
دنیای برتر
سلام یاسمن جان ایندفعه مطلبی رو نوشتی که نذاشت از تو شکایت کنم . چون داشتی کم کم وبلاگ رو تبدیل میکردی به نوشته های شخصی . اما الان با این پست نزدیک شدی به موضوع وبلاگت…به زودی آپ میشم
نفیسه
سلام
یاسمن جان خدارا صدهزار مرتبه شکر که مریم خانم وهمسرشون سالم هستن ترو خدا بگو بیشتر مراقب خودشون باشن قربون خدا برم اینا همش امتهان الهی
خدا خیلی دوسشون داره ویکی ام به خاطره دل پاک شماست یاسمن جون
به هر صورت خدارو شکر
امیدوارم دیگه از این اتفاقات نه برای خونواده محترم شما و نه برای هیچ کس دیگه اتفاق بیوفته
بازم شکر شکر شکر حضرت حق پناهتون
مواظب خودت باش
ماه
سلام!
چه وبلاگ زیبایی دارید… چند تا از مطالبتون رو خوندم. خیلی زیبا بود. در مورد اون غنچه ها پرسیده بودین منظورم همون ۱۳ دانش آموز یه دبستان ابتدایی بودند که به خاطر آتش گرفتن بخاری کلاسشون سوختن…
خوشحال میشیم به ما سر بزنین و ما رو از نظراتتون بهره مند کنید.
من خودم و مسعود
با آناهیتا موافقم :
“
if God does n`t want no body in world can do so. so pray our God and ask him everything you want and be a person God wants. if people who have all beautiful things help people who don`t have them, there is no bad eyes in the world.
“
واقعا تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیفته
بابک از تبار دلدادگان
سلام نازنین…اولین هدیه .اولین مطلب انرژی رو نوشتم…..شاد باشی
ناشناس
دانیال
سلام . خدارو شکر میکنم که حال عزیزانت خوبه . خیلی خوب می نویسی و خیلی خوب زندگی رو درک کردی و باهاش کنار امدی . واقعا خیلی خوشبختی کاشکی منم می تونستم مثل تو به زندگی نگاه کنم . شاید اینجوری منم طم خوشبختی رو می چشیدم . برات آرزوی موفقیت میکنم
گذرا مثل خیال
سلام
اول : وبلاگ قشنگی دارین
دوم: و خدایی که در این نزدیکی است …..
سوم : آرزوی سلامتی برای شما وخانواده
پایدار باشید
بدرود
بابک
سلام…..
ناشناس
سام..
یاسمن جان من اومدم واسه مطلب بعدیت نظر بدم..
ولی بعد اولین کامنتم دیگه نمیتونم نظر بدم..
یه خورده با صفحه کامنت گذاریت مشکل دارم…
به همین خاطر اینجا میکم نظرمو..
عزیزم خیلی جالب بود…
راس میگی..
ما وقتمون کمه…
خیلی کم..
من که خودم احساس میکنم..از خدا خیلی دورم..
خیلی دورو…
حس میکنم دوسم نداره…
اره میدونم خدا بنده هاشو دوس داره…
ولی…
نمیدونم …
خیلی شنیدم که ما خوذمون تو عالمی به اسم عالم ذر
(اگه اشتباه نکنم اسمشو) انتخاب کردیم…
ولی زیاد راستش اعتقاد زیادی ندارم…
درسته ندیدن دلیل بر نبودن نیست..
…..
راهنماییم کن..
موضوع جالبی رو انتخاب کردی…
ادامه بده..
نگار
خدا رو شکر … خدا خاله و شوهر خاله ام را دوباره بهم داد ….