۹ صبح که چشامو باز کردم از زور بیحالی و سردرد نمیتونستم تکون بخورم! اشکان بیدار شده و بود و به تبع اون منم باید پا میشدم … حالم بینهایت بد بود. خودمو با بدبختی رسوندم به تلفن گوشی رو برداشتم و اومدم تو تخت زنگ زدم به رامین .هر چقدر سعی کردم با صدای یه آدم سالم حرف بزنم که منشی شون نفهمه حالم بده نشد!!! رامین که گوشی رو برداشت گفتم حالم خیلی بده بیا خونه… تا برسه دقیقه ها نمیگذشتند و اشکان کوچولو هم همش غر میزد که باهام بازی کن!!! رامین رسید و فشارمو گرفت ۸ ونیم روی ۵ بود… بیخود نبود که حس میکردم دارم مثل یخ آب میشم… اشکانو برد اونور و من تا ساعت یازده و نیم حتی نمیتونستم چشمامو باز کنم… بلاخره بعد از خوردن یه لیوان دوغ شور و شیر و یه کم کیک تونستم سر پا شم که بریم دکتر… گفت ویروسیه و احتمالا عصبی هم شدی… افت فشارت عصبیه… گفتم بله دیروز تو مدرسه از دست یکی از معلمها… و جریانو که تو پست قبلی نوشتم براش تعریف کردم… خندید و گفت پس اون خانوم خیلی قضیه رو جدی گرفته…. بهم آمپول زد و سرم داد اومدیم خونه و رامین سرم رو بهم زد… و بعد هم با اون حالم مجبور شدم برم دندونسازی بخیه لثه هامو بکشم… این که تو این دو روز چی کشیدم بماند … دیشب واقعا انقدر حالم بد بود که میگفتم یعنی از این بیماری جون سالم در میبرم یا نه! انقدر بد حال شدم که رامین دوباره مجبور شد بهم سرم بزنه… اشکانم این وسط دائم جیغ میزد و بغل مامان و آرامش خونه رو میخواست…. بعد از یه لیتر سرم تازه فشارم ۹ شده بود… حتی جون نداشتم که یه قاشق غذا بخورم…خواهرم گلناز اومد خونه مون و برام یه مقدار سوپ پخت و یه سر و سامونی به خونه داد… مامانم دست به دعا برداشته بود و رامین نگرانی تو نگاهش موج میزد… نگار بیچاره هم کلافه بود…. همش میگفتم کاشکی تلفن مریم قاسمیان http://iranreiki.persianblog.com/ رو داشتم بهش زنگ میزدم میگفتم برام ریکی بفرسته… رامین گفت پاشیم بریم بیمارستان که یاد استاد انرژی درمانیم افتادم… رامین زنگ زد بهش و اونم گفت ده دقیقه چشمامو ببندم تا برام انرژی بفرسته… بعد از ده دقیقه لا اقل اونقدر حالم تغییر کرد که بتونم برم مسواک بزنم و برم تو رختخواب و خلاصه صبح که پاشدم از سردرد خبری نبود و فقط کمی ضعف داشتم… ما آدما چقدر ضعیفیم… چقدر ناتوانیم و اونوقت انقدر منم منم میکنیم… خوشحالم که دوباره تونستم بیام و براتون بنویسم چقدر دلم برای اینجا و خوندن کامنتهاتون تنگ شده بود… طولانی مدت نمیتونم بشینم ولی سعی میکنم تا فردا به همه تون سر بزنم…