دلم نمیخواد بدونم تو دنیایی که دارم زندگی میکنم چه خبره!!! احساس نا امنی دیونه ام میکنه! وقتی فیلمهایی رو میبینم که واقعیت های تلخ جامعه امو به تصویر کشیدن انقدر دلم میگیره و اونقدر احساس نا امنی و دلتنگی میکنم که حد نداره… فکر میکنم با چه تضمینی جگر گوشه مو تو این جامعه خراب بفرستم؟ شاید این احمقانه ترین نگرش به زندگی باشه!!! اینکه چراغا رو خاموش کنی تا نبینی… به جای این که چراغهای بیشتری روشن کنی تا همه نادیدنی ها هم دیده بشن!!! میدونم که اشتباهه… فیلم فقر و فحشا رو تا نصفه بیشتر ندیدم کلافه ام میکرد… یه فیلم دیروز از کلوپ مدرسه مون گرفتم به اسم دوشیزه اونم تا وسطاش دیدم انقدر آدمای عوضی تو پارکها رو نشون میداد که وسطاش رامین گفت نبینیم؟ منم از خدا خواسته گفتم نه! امروز فیلم ۱۰ مال کیارستمی رو  دیدم… گرچه به نظرم قشنگ بود ولی اونم یه عالمه غم داشت… رفتم از کلوپ مدرسه فیلم بگیرم گفتم: ببین میخوام همه تو فیلم خوشبخت و پولدار باشن حوصله فیلمهای پر از غم و فقیر و بدبخت رو ندارم!!! معاونمون گفت: چه بامزه میگه ….

 این به این مفهوم نیست که نخوام مشکلاتو ببینم انقدر آدمای بدبخت و پر مشکل تو واقعیت بهم معرفی میشن که دیگه دلم میخواد لااقل تو فیلم همه خوشبخت باشن!!! خدای قشنگم به بچه های بی گناهمون که مجبورن تو این ………. زندگی کنن کمک کن… آمین.