دیروز تولد یکی از دوستای نگار بود. بهاره. همون که زمستون نوشتم که خونه شون آتش گرفته و  شرایط مالی خوبی ندارن. بهاره بچه ها رو دعوت کرده بود مادرشم دعواش کرده بود که من چطور تولد بگیرم و خلاصه با گریه و زاری قرار شده بود تولد بگیره.  معلم نگار هم گفته بود منم میام همه تون هم بیایید کادو هم پول بدین… خلاصه نگار با وسواس فراوون براش یه مقدار لوازم تحریر فانتزی و جامدادی خرید و یه مقدارم پول گذاشت توش و رامین بردش تولد… غروب من و اشکان رفتیم دنبال نگار… چشمتون روز بد نبینه انگار به مهمونی شب یا انتخاب دختر شایسته رفته بودیم. تموم بچه ها بلا استثنا آرایش داشتن!!! انگار رفته بودم بالماسکه!!! بچه های کلاس پنجم که هنوز جثه خیلی هاشون ریزه با آرایش عین دلقک یا خانوم های کوتوله شده بودن!!! دم در یکی از بچه ها رو دیدم که فکر میکرد با سایه و ریمل و … شده سیندرلا. با یه غمزه ای گفت: سلام خاله!!! منم که واقعا نمیدونم بگم چه حسی داشتم با تعجب گفتم: سلام! چرا مثل خانوما آرایش کردی؟ و اونم باز با غمزه خندید!!!  ولی وقتی رفتم تو دیدم تنها کسانی که آرایش ندارن نگار و خود بهاره هستن که به قول نگار بهاره هم حتما پول نداشته لوازم آرایش بخره!!! نگار ساده تربن دختر اون جمع بود که تنها زیورش یه لاک بود…

توی راه برگشت گفت: مامان یکی از بچه ها بهم گفت نگار تو آرایش نمیکنی؟

منم گفتم:نه!  دوستم گفت: همه آرایش کردن. منم گفتم: مگه هر کاری همه میکنن منم باید بکنم؟

 تموم راه فکر میکردم حیف پوست این بچه ها… حیف مژه های قشنگشون… که از الان با ریمل خراب میشه حیف لبهاشون …. حیف حیف حیف… ما فرهنگ زیبامونو با چی عوض کردیم؟.. داریم کجا میریم؟ میخوایم چکار کنیم؟.. تو دلم به خودم که سر کلاس به بچه های ۱۷ ساله میگم آرایش پوستتونو خراب میکنه و زیبایی شماها الان به سادگی تونه خندیدم!!! من تو غار اصحاب کهف گیر کرده بودم!!! نگار اون شب یه هدیه از من و باباش گرفت. بابت این که تو اون مهمونی تک بوده… تندیس ساده ترین دختر در جشن دختران شایسته!!!

—————————————————————————————————

|پی نوشت یک: اینو میگم که یه وقت فکر نکنید من نگارو محدود کردم نگار امسال عید از  خاله اش یه کیف گریم کادو گرفت که توش همه جور لوازم گریم از سایه و رژ لب هست ولی هرگز جز برای نمایشهای مدرسه ازش استفاده نکرد… بیشتر از سه  چهار ساله که برق لب باربی کادو گرفته ولی فقط زمستونا اگه لباش خشکی بشه استفاده میکنه اونم با اصرار من چون پوست خشکی داره و لبش از خشکی میترکه و خون میاد…

—————————————————————————————————

پی نوشت دو: دیروز به نگار گفتم: یه سوال میکنم راستشو بگو… دلت میخواست تو هم مثل اون بچه ها اون روز آرایش میکردی؟ گفت: باید فکر کنم… و بعد گفت: نه مامان من فکر میکنم بچه هایی که هیچی نیستن و میخوان جلب توجه کنن و خودشون رو مطرح کنن آرایش میکنن!!!