وقتی آدما با سلام گرمشون یه دوستی رو شروع میکنن… وقتی با کلام شیواشون دل یه عده رو به دست میارن… وقتی با مهربونی هاشون عشق رو به خونه دلها میارن وقتی با صداقت کلامشون همه رو جذب خودشون میکنن به نظرتون اگه یه دفعه بزارن و برن تکلیف اون دلهایی که این وسط دلبسته کلامشون … مهربونی هاشون… راهنمایی هاشون…غصه هاشون … شادی هاشون شده چی میشه؟ درسته که این دنیا مجازیه… اما مگه تو دنیای مجازی نمیشه دل بست؟ مگه عادت نکردیم که هر بار کانکت میشیم یه سر به خونه همسایه هامون بزنیم ببینیم چه خبر؟ حالشون خوبه؟ شادن ؟ اگه شادن از شادیهاشون شاد شیم و اگه خدای نکرده یه روز دل کوچیکشون گرفته با کلام مهربون و پر از عشقمون بار غم رو سینه هاشونو سبک کنیم؟ مگه از هر کدوم از همسایه های وبلاگی مون یه تصویر اونجور که خودمون دوست داریم تو ذهنمون نساختیم تا وقتی نوشته هاشون رو میخونیم تصویرشون هم تو ذهنمون کمکمون کنه که بیشتر بفهمیمشون… وقتی متعلق به این دنیای به قول شما مجازی شدیم وقتی تو این دنیا به دنیا اومدیم باید بمونیم… این درست مثل خودکشی کردنه و از دیدگاه من اشتباهه که بریم… دارم با ویولت که همیشه از نوشته هاش و این که چقدر در مقابل سختی ها ی زندگی قویه حرف میزنم. دارم با امید که نه تنها امید زندگی ویولت بود بلکه امید همه بچه هایی بود که به وبلاگش سر میزدن و نوشته هاشو میخوندن صحبت میکنم. دارم با امین حرف میزنم کرم دندونی که هر بار با یه داستان قشنگش ما رو از دنیای خودمون بیرون میکشید و میبرد به دنیایی که تو وبلاگش با کلام قدرتمندش برامون ساخته بود… از همه تون بزرگترم درسته؟ حتی از امید… پس به عنوان یه بزرگتر دارم بهتون میگم… شما حق ندارید ماها رو پشت درای بسته دلهاتون بزارید… ممکنه تو دنیای واقعی بتونید گوشی موبایلتون رو خاموش کنید یا تلفنتون رو بکشید یا حتی با این که خونه اید در رو به روی کسی باز نکنید ولی تو دنیای مجازی این حق رو ندارید… ما که همه کلید خونه هاتونو داریم… وقتی در رو باز میکنیم و میاییم تو خونه هاتون و میبینیم که شما نیستید و یه دنیا غم تو اون خونه است دلمون بدجوری میگیره و عاملش شمایی هستید که یه روزی اومدید به خونه هامون سر زدید و یکی یک کلید بهمون دادید برای این که هر وقت دلمون گرفت یا هواتونو کرد بیاییم پیشتون… این که چی شده به من ربطی نداره فقط اینو میدونم که کسی که میاد درس مقاومت و پایداری میده باید بمونه تا به بقیه ثابت کنه که با تموم سختی ها میشه موند و انرژی داد و …. و امروز جای شما اینجا خالیه … امید و امین و ویولت عزیز آدم اولش که شروع به نوشتن میکنه به خاطر دل خودشه ولی بعد اگه میمونه به خاطر دل دیگرانه… پس به خاطر دل همه ماهایی که شما رو دوست داریم برگردید…
گل کاملیا
سلام خوبی؟؟ به نظره من تو دنیای ما آدم زیاده ولی انسان کمه…درپناه او. تا بعد…
ناشناس
ویولت که برگشت. امین هم به زودی بر می گرده یه کم استراحت می خواد ولی امیدو نمی دونم. ممنون از محبتت شاد باشی
یاس مهربون
سلام.برای حرف های قشنگی که توی وبلاگ داری فقط باید سکوت کرد یاس عزیزم
مریم
سلام یاسمن جان
من که همیشه در خدمتم.
فاطمه
عجب…من که موندم چی بگم…..
مانیا
خب خدارو شکر ویولت که برگشت. شاید بتونه امیدم راضی کنه که اونم برگرده
اتابکم
سلام
بسیار قشنگ بود.اما کو گوش شنوا؟
نازمهر
یاسمن جان سلام
با نظراتت موافقم. ولی خوب شاید اونا الان احتیاج به کمی استراحت و تفکر داشته باشن. امیدوارم بازم برگردن.
در ضمن می خواستم ازت خواهش کنم اگه ممکنه لینک منو به آدرس جدیدم تغییر بده. خونم رو عوض کردم. سر بزنی خوشحال می شم.
محمد
سلام.امیدوارم به پاس این همه احساس و صداقت و مهربانی که توی نوشته شما هست، دوباره دستشون به قلم بره.امیدوارم.
ملینا
امیدوارم بازم شروع کنن..!
🙁
(*_*)اتابکم
ey baba
دلم مثل صنو برها صبور است
یاسمن جان سلام
از سبک نوشتنت که مهربونی و عشق در آن موج میزنه لذت میبرم
خانوم معلم / فرمایشتون کاملا متین است
تو این دنیای مجازی منم بد طوری به خونه ی دل خیلی ها وابسته شدم
اصلا اگه هر روز یه سر به خونشون نزنم حتی اگر کامنتی نذارم دلم طاقت نمی یاره
اگه راستشو بخوای من ساکنین این دنیای مجازی رو به دنیای حقیقی ترجیح میدم
با احترام
بدرود
جن زده
سلام.
به هر حال می دونی آدم از همه چیز خسته میشه؛ آدم گاهی حتی حوصله ی زندگی رو هم نداره.
آدم استراحت می خواد.
آدمه دیگه! نمیشه بهش زور گفت که.
دنیز
کجایی که نیستی یاسمن جان
دلم برات تنگ شده آخه
من یار مهربانم
سلام / گفته بودید آپدیت شدم خبرتون کنم/ خبر خبر/
درضمن شما میتونید هفته یک یا دوبار به وبلاگ من سر بزنید چون آپدیت میشم/ قلم شما هم بسیار زیباست
مریم
سلام….خوشبختانه ویولت برگشته…..امید و امین هم ایشالا که برگردن
بنفشه
من هستم وهمه متولدین دنیای مجازی خواهند ماند.چون کرم زیستن در این دنیا بد جوری ادمو وسوسه میکنه
لطیف
چه بلاگ نویسای با احساسی داریم… .
کاش میتونستیم دور هم باشیم.
سری هم به ما بزنید گر چه دوستان بهترند.
پاییز
هر روز هزار بار می میرم
هزار بار گریه می کنم
و برای تظاهر درحضور دیگران
هیچ چاره ای جز نوشتن ندارم
چشمانم از بس باریده اند
دیگر توان زندگی ندارند
چرا اینقدر درمانده شده ام…؟!
دوستی می گفت:
هستم چون می نویسم…
و شما هم می گید:
آدم اولش که شروع به نوشتن میکنه به خاطر دل خودشه ولی بعد اگه میمونه به خاطر دل دیگرانه…
جمله ای که ایرادی بهش وارد نیست…
راستی اگه تمایل به تبادل لینک داشتید خبرم کنید…