چرا بعضی از آدما انقدر دورو هستن…. فکر میکنم صداقت تنها چیزیه که تو این دوره زمونه خیلی خیلی کم پیدا میشه… وقتی به آدمای دور و برت محبت خالصانه میکنی و ازشون جز دورویی چیزی نمیبینی چیکار از دستت برمیاد؟ منظورم کسانی هست که اسم دوست رو روی خودشون میزارن اون موقعی که بهت نیاز دارن قربون صدقه ات میرن و فدات میشن ولی هر زمان که دیدن تو ممکنه که موقعیتشون رو به خطر بندازی پشت سر برات میزنن… اونایی که تو رو به خاطر کارت دوست دارن نه به خاطر خودت… حالم از این جور آدما بهم میخوره... آدمایی که الکی میگن تو و شرایطتت برامون مهمه ولی بعد برای این که کار خودشون کمتر بشه حاضرن تو و شرایطتت فداشون بشین… دلم خیلی گرفته به خاطر صداقتم به خاطر محبتهای بیدریغم به خاطر دستای مهربونم که واسه اینجور آدما کار کرده… به خاطر لحظه هایی که سعی کردم باری از رو دوش اینجور آدما بردارم…. و به خاطر این که اگه هر کی بهم گفت که این آدم دورو هست باور نکردم…انقدر ناراحتم که حتی نمیتونم مثل قدیما بنویسم... توی این دنیای مسخره به کی میشه اطمینان کرد؟ کاشکی دلها شیشه ای بودن اونوقت میشد توشون دورویی ها رو دید اونوقت کسی دیگه نمیتونست هر بلایی میخواد سر دلت بیاره و بعدم راهشو بکشه و بره… از موقعی که سعی کردم که خوب باشم و مهربون هر جا دیدم کسی نیاز به حتی لبخند من داره دریغ نکردم… اما گاهی آدم از این که حتی نگاه مهربونشو حروم یه آدم نفهم کرده پشیمون میشه…