اولین سال تدریسم بود. تو منطقه محروم اسلامشهر… سر کلاس زیست ، داشتم پیوند رو درس میدادم. یه دفعه یکی از بچه ها دستشو بلند کرد و با یه حالت پر از خجالت گفت: خانوم ببخشید اون خرماهای که لاشون گردو هست درخت خرما رو به درخت گردو پیوند زدن؟ نمیدونم چرا به جای این که خنده ام بگیره گریه ام گرفت… گفتم تو ختم خوردی عزیزم؟ گفت نه بابامون خریده… مطمئن بودم که دروغ میگه…. با بغض گفتم نه عزیزم و براش توضیح دادم…  سال بعد منتقل شدم به تهرون و دیگه هیچوقت ندیدمش…

سالهاست که تدریس میکنم و عاشق شغلم هستم، فکر نمیکنم هیچ شغلی لذت بخش تر و دوست داشتنی تر از معلمی باشه. اگه همه معلمها عاشقانه شغلشونو دوست داشتن مدرسه  میشد بهشت ، اما متاسفانه خیلی ها نه تنها عاشق شغلشون نیستن بلکه…
 روز معلم به همه اونایی که یه جورایی معلمن مبارک….

*ممنونم از فریبا ثابتی عزیزم برای کمک به عروس یتیم ما.
*متشکرم از دوست خوب و دوستداشتنی ام شنبم آإری از کانادا برای هدیه مبلغی پول به خانومی که کنسر سینه دارن.
* یه دنیا تشکر از مریم گلم بابت هدیه جهاز به عروسی نیازمند.
* ممنونم از یلدای مهربونم برای کمک به کودکی سرطانی. 
*و ممنون از مهدی عظیمی و علی خالقی عزیز برای کمک جهت تهیه پول پیش خونه برای عروس و دامادی نیازمند.

 راستی یه خبر فردا ( دوشنبه)  تو برنامه تصویر زندگی  کانال دو ساعت دوازده ظهر   شهرام (شوهر خواهرم) صحبت میکنه در مورد تبلیغات و خرید خانمها و از این حرفا که میدونم خیلی جالبه …