میگه: یاسمن جان تو رو خدا ببین میتونی کاری برای این دختر بکنی؟
میگم: چند سالشه؟ میگه ۱۰ سال .  ۸ ماهه بود که مادرش رهاشون کرد و رفت با مرد دیگه ای ازدواج کرد. این برای شوهره ضربه بزرگی بود. بزرگ کردن یه بچه ۸ ماهه  وقتی هیچ تجربه ای در مورد بچه نداری خیلی سخته، وضع مالی خوبی هم نداشتند…. شاید آوار این بدبختی رو سرش باعث شد که بره به سمت مواد. بهاره مدرسه رو که شد پدرش معتاد بود… خیلی تلاش کردیم که ترکش بدیم  تا پارسال ترک کرد و تصمیم به ازدواج گرفت. ازدواجش یه ضربه روحی بزرگ دیگه برای بهاره بود. نامادری که چشم دیدن بهاره رو نداشت… اما بدبختی به همینجا ختم نشد یک ماه پیش پدر بهاره از بالای داربست ۴ طبقه افتاد پایین و در جا فوت کرد. شرایط مالی شون اونقدر بد بود که حتی نتونستن یه ختم برای پدر بگیرن.

میگم:حالا کجاست؟ میگه: با مادربزرگ و عموی فلجش زندگی میکنه. صاحبخونه هم که دید اینا نمیتونن اجاره بدن بلندشون کرد و الان یه خانوم خیری یه اتاقشو داده بهشون تا وقتی کمی پول پیش برای اجاره یه جا برای زندگی جورکنن… مادربزرگه با کارکردن تو خونه های مردم یه لقمه نون در میاره، اما خوب میدونی خیلی برای کارکردن پیره…

اون حرف میزنه و من بهاره ای رو میبینم که با یه لباس قشنگ چین دار، داره تو چمنها دنبال پروانه ای زیبا میدوه… بهاره ای که روی تابه و مادرش داره با عشق به صورت قشنگش نگاه میکنه… بهاره ای که کارنامه اشو گرفته و بی قراره تا برسه خونه و به مامان و باباش نمره های بیستشو نشون بده … بهاره ای که تو بغل مامانش دراز کشیده و مامانش داره براش قصه سفید برفی و هفت کوتوله رو میگه… بهاره ای که……

صداش منو از تو رویا میکشه بیرون. میگه: کجایی؟ هپروتی؟ فکر میکنی بشه براشون کاری کرد؟

صدام از بغض میلرزه و سعی میکنم لرزششو پنهون کنم. میگم چرا که نه.  این دنیا  پر از فرشته هاییه که دلشون میخواد دلهای شکسته رو شاد کنن، آرزوهای دست نیافتنی رو  بر آورده کنن، سفره های خالی رو پر کنن و از کمک کردن به همنوعشون غرق لذت شن…
با خودم فکر میکنم یعنی بهاره عروسکی داره که وقت تنهایی در آغوشش بگیره و باهاش حرف بزنه؟ آخه یه مادربزرگ پیر و یه عموی افلیج با اعصاب داغون، میتونن هم صحبتهای پرانزژی و مناسبی برای یه دختر بچه ده ساله باشن؟

*ممنونم از مردی از مترو با اون قلب مهربونش برای کمک به همین دختر بچه.
*متشکرم از فاطمه عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای جهاز،  خرج تحصیل، تهیه آمپول خانوم سرطانی و مبلغی برای تهیه کامپیوتر…
*ممنونم از همای عزیزم برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون.
*  متشکرم از زینب گنجی عزیزم برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون
.

**این خانواده که مشهد زندگی میکنن گاز ندارن و حالا که داریم به سمت سرما میریم تحمل سرما برای دو تا بچه کوچیک تو خونه شون خیلی سخته. بابت انشعاب گاز باید ۳۰۰ تومن به اداره گاز بدن. کسی اگه تو مشهده میتونم شماره بدم بره ببینه.
**این خانوم سرطانی برای زدن آمپولهای سه میلیونیش پولی نداره.
**این عروس  ۱۷ ساله ما که جهازی هم نداره،  پدر هم نداره ۲۸ آبان داره میره خونه شوهر ، اگه کسی دوست داره برای شروع زندگیش کمی مواد غذایی، یا ظرف و ظروف  بده خبرم کنه.
**این دانش آموز که رشته اش خیاطیه و پدر هم بالای سرش نیست چرخ خیاطی نداره.