التماس دعا برای یک جوان در حال مرگ

راستش یه کم  حالم گرفته است البته خیلی حالم گرفته نه یه کم!!! درست تو روزهایی که باید حسابی شاد باشم (چون هفته دیگه همین روز عروسی خواهرمه ) بهم خبر رسیده که پسر جوان یکی از دوستام در حال کماست و اصلا حال و روز خوشی نداره و خلاصه معلوم نیست چند روز دیگه مهمون این دنیا باشه… خانوم خرسه (یعنی من! چون دیگه رفتم تو نه ماه و کاملا” احساس خرسی دارم ) هم که مثلا” نباید اصلا استرس داشته باشه هر چقدر سعی می کنه نمیتونه نسبت به حال و روز اون پسر نازنین و قشنگ که الان داره با مرگ دست و پنجه نرم می کنه بی توجه باشه… من می دونم که مرگ دست خداست و به این هم ایمان دارم که دنیای پس از مرگ بسیار زیبا تر و دوست داشتنی تر از این دنیاست و محدودیت های این دنیا رو نداره… الته زیبا برای کسی که تو این دنیا با اعمال نیکش زیبایی های اون دنیا رو واسه خودش پس انداز کرده باشه و این جوان هم که سنی نداره که گناهکار باشه ولی واقعا براش ناراحتم… گفتم از همه شماهایی که این روزا به وبلاگم سر می زنید خواهش کنم از ته دلتون برای سلامتی اش که البته به گفته دکتر به معجزه بیشتر شبیه دعا کنید که باور دارم  برای خدا اینجور معجزات کاری نداره…. البته اگه صلاح بدونه که این جوان زنده بمونه…. ممنونم

ادامه مطب

روز مادر مبارک

از کجا بنویسم؟ از روزهای سختی که سنگینی حضور منو  در درونش تحمل می کرد؟ از لحظات پر درد  ولی لذت بخشی که کمک می کرد تا من پا به این دنیای زیبا بگذارم؟ از شب بیداری ها و تیمارداریها ش که خم به ابرو نمی آورد؟ از لحظه هایی که دستان از اضطراب سرد شده اش رو به روی پیشونی تبدارم می گذاشت تا کمی  از گرمای درونم را کم کنه؟ از لحظه ای که برای اولین بار حرف زدم و او عاشقانه و پر از بغض یاسمنش رو در آغوش مهربونش  فشرد؟ از روزی که برای اولین بار راه افتادم و او از شوق اشک ریخت؟ از اولین باری که به مدرسه رفتم و او تا وقتی برگردم بارها و بارها حس کرد که به او و حمایتش نیاز دارم؟ از روزی که برای رفتن به دانشگاه  از خانه خداحافظی کردم و او  از فکر تنهاییم راه رفت و اشک ریخت؟ از لقمه هایی که در گلوش با بغض گره می خورد که من آن شب شام یا نهار درتنهایی و دور از او و پدرم چی خوردم؟ از روزهایی که باید به خانه بخت می رفتم و او لبریز نگرانی و اضطراب بود که جگر گوشه نازنینش رو به دست چه کسی می سپره؟( که الهی شکر به دست خوب کسی سپرد!!) از روزی که شنید فرزند اولم در حال به دنیا آمدنه و سراسیمه خودش را رسوند و با حضور گرمش بهم آرامش داد؟ از سالهایی که همراه با من با تب فرزندم تب کرد با ناخوشی هاش ناخوش شد و …. یا از لحظه ای که شنید قرار دوباره لذت زیبای مادر شدن را مزمزه کنم و با من اشک شوق ریخت ….

 از زمانی که متوجه حضورم در درونش شد  تا حالا لحظه ای از غم و شادی هام غافل نبوده… همیشه گرمای  نگاه مهربونش  رو تو وجودم حس می کردم. در تمام این هشت ماه هر بار که درد کشیدم و سختی… فکر کردم مادرم هم تمام این سختی ها رو تحمل کرد و فقط به ما عشق داد و عشق. بدون این که حتی لحظه ای متوقع باشه یا منتظر تلافی کردن خوبی هاش … واقعا که مادر چه موجود مهربون و فداکاریه… (این به این معنی نیست که پدر خوب نیست… پدر هم فرشته ایست که لنگه نداره..) بیایید تا زنده هستن که الهی حالا حالا ها زنده باشن قدرشون رو بدونیم اونا فقط از ما سه چیز می خوان محبت و توجه و احترام… که هیچکدوم خرجی نداره اینارو ازشون دریغ نکنیم… روز مادر مبارک…

ادامه مطب

قوانین آپارتمان نشینی

سلام… تا حالا کجا بودم؟ مریض بودم و دلپیچه امونم رو بریده بود و آخر مجبور شدم دو روز سرم وصل کنم… و وای وقتی زیر سرم بودم و جای سوزن سرم می سوخت برای شفای همه مریض ها دعا کردم… و تازه فهمیدم ککه فقط سردرد نیست که خیلی بده!!! چقدر دلتنگ نوشتن برای شما خوبان بودم… یه سوال داشتم ازتون. شما تو آپارتمان زندگی می کنید؟ اگه تو  آپارتمان زندگی می کنید تا چه اندازه حق و حقوق دیگران را رعایت میکنید؟ کاری ندارم به این که مستاجرید یا صاحبخونه… چون فرقی نمیکنه… با این که ما مستاجر نیستیم و بقیه همسایه هامون مستاجرن من معتقدم که رعایت کردن حق دیگران در آپارتمان ربطی به مالک و مستاجر بودن نداره… واقعیت اینه که ما هیچکدوم به واقع مالک چیز هایی که داریم نیستیم و یه روزی هر آن چه که داریم رو می گذاریم و میریم. اما حالا که زنده ایم و داریم همه با هم و در کنار هم زندگی می کنیم باید حق همسایه های دیگه رو ضایع نکنیم… از یه ساعتی از شب تو راه پله ها آروم رفت و آمد کنیم… در رو محکم به هم نزنیم… جلوی در خونه مون تو راه پله آت و آشغال نذاریم… و حالا به نظر شما ما اجازه داریم تو راه پله ها که اصطلاحا مشاع هست و به همه همسایه ها متعلق هست یه قفس بی ریخت یا اصلا نه خوشگل!!! با دو تا پرنده پر سر و صدا آویزون کنیم؟ بعدم بگیم خوب جلوی خونه خودمه به کسی ربطی نداره؟ آخه بچه من عاشق پرنده است ولی تو خونه ام که نمی تونم پرنده بزارم خونه ام کثیف میشه!!!!! تو رو خدا جوابم رو بدین این یک تبلیغ نیست!!!!! یک سوال واقعیه که هر کدوم از ما در مکانی که زندگی می کنیم چه آزادی ها و چه محدودیت هایی داریم و اصولا”  چه باید بکنیم که اسمش دگر آزاری نباشه؟ …..

ادامه مطب