روز معلم

وای خدای بزرگ… من دوشنبه هفته دیگه برای شورای معلمان میرم مدرسه… چقدر خوشحالم از بهمن تا حالا سر کار نرفتم و دلم برای همه حتی شیطونهای کلاسم یه ذره شده. از الان لحظه شماری میکنم برای چهاردهم اردیبهشت…  دیشب تا صبح خواب مدرسه رو می دیدم. گفتم من تا حالا فکر می کردم عاشقم.. عاشق کارم و  شاگردام ولی اینجور که فهمیدم این دیگه عشق نیست جنون و دیوانگیه!!!!! به هر حال امیدوارم که اتفاقی نیفته و بتونم برم….راستی مشکل بابا هم برونشیت بود که خوشبختانه با دارو درمان میشه… 

ادامه مطب

چی از خودمون باقی میگذاریم؟

چرا ما آدمها برای ارتباطاتمون دوستی ها مون روابط فامیلی مون و خلاصه تمام اون چیز هایی که شاید بهش پیوند اجتماعی بشه گفت ارزش قائل نیستیم؟ چرا وقتی فکر می کنیم که داریم یه عزیزی رو از دست میدیم یا خطری داره تهدیدش میکنه تازه یادمون میفته که ای بابا مثل اینکه ما همچین زیادم ازش بدمون نمیاد انگار یه هوا هم دوستش داریم حالا یه زنگ بزنیم حالشو بپرسیم نکنه خدای نکرده یه چیزیش بشه بعد پشیمون شیم و وجدان درد بگیریم که چرا بهش بی محلی کردیم یا تحویلش نگرفتیم!!! واقعا” این دنیای فانی ارزش این رو داره که روابط خواهر و برادر یا برادر و برادر یا …. بخاطر مال دنیا و ارث و میراث از هم بپاشه؟ به خدا ارزش نداره و آدم وقتی میبینه که بعضی از آدمها انقدر ریز فکر می کنن خنده اش می گیره که ای بابا اینا کجا هستن و دارن تو چه عالمی سیر میکنن! نمیدونن که با رفتارهای حساب نشده و زشتشون چه بلایی به سر روح خودشون و اطرافیان میارن؟ تو رو خدا اگه از اون دسته آدمهایی هستید که واسه یه چیز پوچ و بی ارزش مدام داستان سرایی می کنید و از طرف مقابل یه غول میسازید و هی سعی می  کنید زخم ایجاد شده رو تازه نگه دارید و گاهی هم با کمک اطرافیان نادان نمک روی اون زخم بپاشید یه سر به بیمارستان ها و قبرستانها بزنید و ببینید که آخر عاقبتتون چیه و اونوقت فکر کنید آیا ارزش داره که قهر کنیم بی محلی کنیم دل بشکنیم و بعد هم این دنیا رو با یه عالم خاطره تلخ از خودمون ترک کنیم و بریم؟  

ادامه مطب

بازم بابا

امروز بابا  خوابیدن بیمارستان و یه بیوپسی از ریه شون انجام شد که جوابش هفته دیگه حاضره …. کاری نمیشه کرد جز دعا  و دعا به درگاه اونی که هر چقدر دست  نیازت رو به طرفش دراز کنی دستت رو پس نمی زنه و با آغوش باز و روی خوش تا اونجایی که به صلاحت هست کمکت میکنه… و من باز عاجزانه ازش خواستم که این فرشته قشنگ و مهربون و رئوف رو سالم نگه داره که ما زیر سایه با عزتش از زندگی لذت ببریم…

ادامه مطب