معلم مهربون مراقب کلامت باش مبادا روحی رو زخمی کنی….

از در کلاس میاد تو، چشمهاش از گریه ی روزهای قبل هنوز سرخه. همش ۱۱ سالشه و ۱۱ سال برای این که مادرشو از دست بده خیلی زوده خصوصا که پسرها یه جورایی به مامانشون وابسته ترن. معلم جای این که دستی از سر مهربونی به سرش بکشه بهش بگه که در غمش شریکه بهش بگه که حالا که مامانش نیست میتونه رو معلمش حساب کنه یا بگه مامان الان از تو بهشت داره تو رو می بینه و تو باید با رفتارهای درستت خوشحالش کنی  میگه: احمدی دیدی از بس درس نخوندی مامانت از غصه دق کرد! حالا چه احساسی داری؟ …

حتی اگه مادر هم نباشی، کافیه فقط یه انسان باشی تا بدونی این کلمات چه زخمی به روح پسر بچه ای که تازه چند روزه مادرش فوت کرده وارد میکنه. این بچه تا آخر عمرش خودشو مقصر مرگ مادرش میدونه، خصوصا که مادرش بیمار نبوده و بر اثر سکته قلبی فوت کرده. باور کنید وقتی این داستان رو از قول پسر بچه ای که تو همون کلاسه شنیدم حالم بد شده بود می گفت همه ی بچه ها بغض کرده بودن. دلم میخواست به اون خانوم معلم بگم عزیزم گرفتن دکترا در مقطع ابتدایی وقتی ارزش داره که روانشناسیت هم در همون حد باشه.

 دوشنبه روز معلمه، این روز قشنگ رو به همه ی معلم های خوب تبریک میگم. خصوصا به معلم کلاس دوم اشکان (خانم ظفری) که بسیار با سواد، فهمیده  و دوست داشتنیه و برای همه ی معلم های خوب سرزمینم آرزوی بهترین ها رو دارم و دعا میکنم که خداوند به همه مون بینش درست بده تا بتونیم رفتاری مناسب رسالتی که به گردنمونه داشته باشیم.

*ابن دختر خانوم که تو شهرستان زندگی میکنه و شرایط خوبی نداره برای شهریه دانشگاهش مونده.
*این دخترک که مادرش با بدبختی خرج زندگی شونو در میاره برای خرج دندون هایی که از دست داده ۲۰۰ تومن کم داره.
*این دخترک که پدر و مادر نداره برای خرید یه ماشین لباسشویی کمک میخواد. (هم داره دیپلم می گیره و هم داره کار میکنه تا خرج تحصیل و اجاره خونه شو بده) 
** متشکرم از دوست خوبم دکتر رویا استوار برای انجام کار دندانپزشکی رایگان برای دختری نیازمند.
*ممنونم از مریم مشایخی عزیزم برای کمک به نیازمندهامون.
*متشکرم از معصوم و نرگس گلم برای هدیه ی مبلغی پول به خانواده های نیامندمون.
*متشکرم از هنگام عزیزم برای هدیه مبلغی پول جهت شهریه دانشجویی که پدر نداره.
*ممنونم از پریسای گلم برای هدیه مبلغی پول جهت تهیه شیر خشک برای نوزادی که مادر نداره.
*متشکرم از مریم قربانی عزیز برای هدیه مبلغی پول به خانواده های نیازمندمون.
و یه دنیا تشکر از پوپک عزیزم برای هدیه  مبلغی برای نیازمندهامون.
 ضمنا در ماه فروردین و اردیبهشت مبالغ ۳۰ و ۵۰ و ۲۰ تومن به حسابم ریخته شده که نمیدونم کدوم عزیزان و برای کی ریختن لطفا حتما بهم خبر بدین ممنونم.
 

ادامه مطب

سالگرد ازدواج

نگاهی به چشمهای همیشه مهربونش می کنم و یه باره یاد اولین روزی که دیدمش میفتم …
سرم رو که بلند کردم دو تا چشم زیبای عسلی زل زد تو چشمامو گفت سلام. یه باره دلم ریخت پایین  انگار همه ی حس های دنیا توی این دو تا چشم عسلی بود . همه با هم، ترس و عشق، آرامش و هیجان ،غم و شادی  …. نگاهش کردم و گفتم سلام. اون نگاه و اون حس قشنگ اون روز هیچوقت یادم نمی ره. حسی که هر بار تو چشمام نگاه میکنه تجربه اش میکنم، یه جور حس خاص و از اون روز بیش از بیست سال میگذره.. گاهی فکر می کنم اگه اون روز ندیده بودمش اگه اونجوری سلام نکرده بود، اگه دلم نریخته بود پایین، به قول خودش اگه تو اولین نگاه عاشقم نشده بود، اگه با هم توی یه دانشگاه نبودیم اگه برای ازدواج با من اونقدر سماجت نمی کرد اگه …. و من خدای نکرده با مرد دیگه ای ازدواج میکردم بازم نگاهم به زندگی ، به عشق و ازدواج همینی بود که الان هست؟
ساعت ها سر کلاس برای دخترکانم که میدونم هر کدوم حداقل! یه نفری رو زیر سر دارند صحبت میکنم. سعی میکنم بهشون بفهمونم که ازدواج تنها اتفاق و تحول ارزشمند زندگی مونه که میتونه انتخاب درستمون تبدیلش کنه به زیباترین تحول زندگی مون. میدونم اونهایی که مادر و پدرهاشون از هم جدا شدن یا با هم اختلاف دارن یا زندگی شون از عشق بی بهره است و فقط در کنار هم زندگی میکنن بی این که لذت عشق رو تجربه کنن نگاهشون به ازدواج ۱۸۰ درجه با نگاه من فرق میکنه و چقدر سخته تغییر زاویه دیدشون به ازدواج. بهشون میگم که یه انتخاب درست میتونه زندگی رو انقدر لذت بخش کنه که هر بار دیدن شریک زندگیت برات باز هم تازگی اولین بارو داشته باشه. دلم میخواد در مورد خودم بگم که هنوز بعد از گذر بیست و یک سال زندگی مشترک زیر یک سقف چه حسی به رامین دارم اما فکر میکنم شاید کار درستی نباشه. سعی میکنم بهشون یاد بدم که زندگی میدون جنگ نیست و شوهرت حریف مقابلت در رینگ نیست که تموم تلاشت این باشه که کله پاش کنی! یا رقیب تجاریت نیست که بخوای از جیبش در بیاری و بزاری تئو جیب خودت! و حرفام تموم که میشه میگم خوب بریم سراغ کار خودمون که یکی از بچه ها میگه خانوم یه کم حرف بزنین! میگم خوب داشتم حرف میزدم تا حالا مگه داشتم پانتومیم اجرا میکرم(میدونم منظورش چیه میخواد این بحث رو تموم نکنم)  و بچه ها میخندن… جوون های ما تشنه هستند تشنه ی این که یکی بدون قضاوت کردنشون و بدون نصیحت کردنشون تجربه هاشو در اختیارشون بزاره چشم که باز کردن غرق بودن تو موبایل و اینترنت و موچین و لوازم آرایش! من بهشون نمیگم پسرها بدن ،گرگ هستن و از این داستان هایی که خیلی ها میگن تا دخترها به راه خطا نرن من میگم اونها میتونن بهترین و دوست داشتنی ترین شریک زندگی ما بشن به شرط این که ما اونقدر عاقل شده باشیم و اونقدر درکمون از زندگی درست باشه که بتونیم اونی رو انتخاب کنیم که بودن در کنارش بهمون احساس امینت و آرامش میده و الان شما برای این انتخاب خیلی کم تجربه اید …
۲۸ فروردین من و رامین میریم تو بیست و دومین سال زندگی مشترکمون. بیست و دو سالی که عین برق گذشت و من  به یمن این روز قشنگ با همه ی وجودم برای تموم جوون های خوب  سرزمینم آرزوی بهترین و زیباترین روزها رو کنار شریک زندگی شون میکنم.  آمین

*این دخترک یتیم ما داره میره خونه ی بخت و جهاز نداره…
* این دختر خانوم که پدر هم نداره و مادرش با کار کردن تو خونه های مردم خرج زندگی ۴ نفره شون رو میده شهریه دانشگاه نداره …
* این دختر خانوم که پدر و مادر نداره برای خیرد یه ماشین رخت شویی به کمک نیاز داره.
*این خانواده که خیلی نیازمند هستند نه گاز دارن نه جارو برقی نه تلویزیون!
*این نی نی ما که مامان  نداره و تو خانواده فقیریه  نه لباس داره نه شیر خشک. ( نه ماهشه)
*کسی یه هارد اضافه نداره که رو دستش مونده باشه؟ 🙂
* این خانواده ی ۴ نفره  که پدر معتاده  خیلی از نظر مواد غذایی در مضیغه هستند.

*** دوستای خوبم که وام گرفتین لطفا قسطهاتون و که ریختین حتما خبر بدین ممنون.

ادامه مطب

کلاه برداری از طریق عابر بانک…

این پست جهت اطلاع رسانی گذاشته شده و استفاده از اون در هر وبلاگی با ذکر منبع بلا اشکاله..

برادر من  (علیرضا) کشاورزی خونده و کار طراحی فضای سبز انجام میده  و این اتفاق همین دیروز (جمعه) براش افتاده…
میگه : دیروز دوبار بهم زنگ زدن . طرف از اونور خط گفت که سرگرد محمودی هستم از قصر فیروزه مزاحمتون میشم میخواستیم برای یکی از افسرهای ارتش که فوت کرده سبد و کروم گل سفارش بدیم هم برای سر خاک هم برای مسجد. لطفا یه قیمت بهم بدین. برادرم هم میگه باشه و خلاصه بعد از این که چند بار زنگ میزنن قیمت میده. اونا هم میگن ما پول رو براتون کارت به کارت میکنیم فقط اگه ممکنه شما اول یه موجودی برا ما بگیرین با شماره ازجاع و بعد ما پولو میریزیم به حسابتون. میگه خیلی سمج بودن وسط یه جلسه کاریم انقدر زنگ زدن تا بلاخره من از وسط جلسه پاشدم با دوستم رفتیم عابر بانک. منتهی از اونجایی که بهشون شک کرده بودیم اول حسابمو خالی کردم تو یه حساب دیگه و بعد هم شماره ارجاع رو اشتباه خوندم. طرف گقت قربان لطفا دوباره کارت رو بزارید تو عابر بانک و چون ما سیستممون مشکل داره زبان انگیسی رو انتخاب کنید! و بعد که من انتخاب کردم دقیقا کارهایی رو گفت که وقتی قراره کارت به کارت به حساب کسی پول بریزی  باید انجام بدی من گفته بودم موجودیم ۱۹۰۰۰۰۰ تومنه و اون وقتی رسید به اون قسمتی که باید مبلغ بزنی گفت خوب من یه کد میگم لطفا وارد کنید ۱۸۷۹۶۴۳۱ یعنی یه ذره کمتر از یک و نهصدی که داشتم که البته دیگه اون موقع نداشتم! چون قبلا ریخته بودم به حساب دیگه ای!! بعدم که باید شماره کارت رو وارد میکردم گفت خوب سیستم ما یه کد داده اینم لطفا تا سیستم هنگ نکرده سریع وارد کنید و شماره حسابشو داد! چون ما دستشونو خونده بودیم گفتم اه این که انگار از حسابم پول کم کرد! که یاور فوری قطع کرد اما انگارقتی چک کرد و دید پولی به حسابش نرفته  دوباره زنگ زد که قربان ظاهرا یه اشتباهی رخ داده ۸۰ تومن اشتباهی از حساب شما اومده تو حساب ما ! که البته اینم دروغ میگفت! لطفا یه بار دیگه پای عابر بانک برین که من قطع کردم و بعد از این که به آگاهی و ۱۱۰ زنگ زدم براش اس ام اس کردم که درسته ما از پشت کوه اومدیم اما برا مسافرت رفته بودیم پشت کوه! برادرم گفت تو کلانتری که رفتم ماموره گفت اینا یه باندن که الان مدتهاست دارن همین کارو میکنن و ما در تلاشیم که گیرشون بندازیم  توی عید حساب یه خانومی که غذای خونگی درست میکرد رو خالی کرده بودن که بدبخت موجودیش همه ی سرمایه کاریش بود.

برادرم بعد از خبر دادن به پلیس ۱۱۰ و پلیس سایبری به چند از دوستامون مثل زعیم و بهرام و پدرم زنگ میزنه و میبینه که با اونا هم تماس گرفته که خوشبختانه در اون موارد تیرشون به هدف نخورده بوده اما ظاهرا از حساب  چلوکبابی رفتاری سه میلیون با همین روش برداشت کره بودن خلاصه حواستونو جمع کنید و ….

*این آقا پسر که کارهای کارگاهی بلده دنبال کار میگرده.
* این دخترک که پدر و مادر نداره و تنها زندگی میکنه یه ماشین لباس شویی میخواد که وقتی از سر کار بر میگرده دیگه نخواد با دست رخت بشوره.

** ممنونم از مهدی اولیایی و ندای عزیزم بابت این که قبول زحمت کردن مبلغی رو که یه دوست نازنین از اروپا هر ماه میریزه به حسابشون تو دانمارک،  به دستم رسوندن البته یه مقدارم بیشتر…
** و باز یه دنیا تشکر از جراح نازنین دکتر یعقوبی عزیزم که دارن رایگان ۶ تا دندون برای یک دختر نیازمند ایمپلنت میکنن .

*** بچه ها کی به آدرس مدرسه برام میز کامپیوتر فرستاده؟ نمیدونم کی فرستاده میخوام ازش تشکر کنم.

ادامه مطب