لاست و شیخ بهایی!

همه روز روزه بودن ،  همه شب نماز کردن 
                                          همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

زمدینه تا به مکه،  سر و پا برهنه رفتن 
                                            دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد ، همه اعتکاف جستن
                                              ز ملاهی و مناهی، همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
                                                ز وجود بی نیازش ، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ یک را، ثمر آنقدر نباشد
                                           که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن

                                   (شیخ بهایی)

* این روزها اونقدر دل نگران مامان هستم که واقعا نمیتونم بنویسم.ضمنا  روز مادر به همه مامانهای خوب و مهربون از جمله خودم! مبارک.

* بلاخره بعد از ماهها مبارزه با خودم ، لاست رو دیدم. مبارزه برای این که فکر میکردم ممکنه اونقدر درگیرم کنه که از کارهام بموم. اما با دیدن یه اپیزود کلا از دیدنش پشیمون شدم. برای من که روزها پر از اضطرابم اونقدر هیجان داشت که فکر کردم ممکنه تپش قلبی که به کمک روش درمانی ای اف تی تازه از دستش راحت شدم دوباره بیاد سراغم. یعنی اشتباه کردم؟

* ممنونم از مریم عزیزم برای فرستادن یه عالمه وسایل قشنگ برای عروسمون.

  

ادامه مطب

برای مامان قشنگم

در جدال بین روزهای سخت و انسانهای سخت…
این انسانهای سخت هستند که می مانند نه روزهای سخت …

چشم میدوزم تو چشمای عسلی مهربونش. پلک میزنه و دو تا دونه اشک عین مروارید می غلطن رو گونه های سفیدش که من بارها و بارها هزاران بوسه به روشون زدم. دستهای مهربونشو که سالها برام زحمت کشیدن میگیرم تو دستم. بی هیچ حرفی. فقط نگاهش میکنم و اون هم اشک میریزه و من تو هر قطره اشکش مادری رو میبینم که برای بزرگ کردن فرزندش زحمت کشیده. مادری که داره درد زایمان رو به شوق اومدن نوزادش تحمل میکنه. مادری که یاسمن کوچک و تب دارشو تو آغوش گرفته و راه میبره. مادری که بالای سر یاسمن بیمارش بیدار نشسته تا صبح. مادری که نگران یاسمن آبله مرغون گرفتشه… دلشوره داره که اولین قدمها میتونن این جسم کوچکو راه ببرن یا میخوره زمین  و زانوهای کوچکش زخم میشن. مادری که به ذوق شنیدن اولین کلمه ها از زبون یاسمنش اشک شوق میریزه. دل نگران بخیه هاییه که داره رو پیشونی دختر شیطونش میخوره. دل نگران روز اول مدرسه است. دلشوره امتحانات نهایی رو داره. دل نگران بلوغ و تبعاتشه. دلشوره دختری رو داره که همه کاراشو کرده که بره امریکا درس بخونه و قراره فرسنگها ازش دور شه. نگران دختریه که تو یه شهر دور دانشگاه قبول شده. بی تاب دختریه که مدتهاست ندیدتش. اضطراب دختری رو داره که میخواد به خونه بخت بره….. دلشوره اولین زایمانشو داره… نگران زایمان دومه…
به چروکهای پیشونیش نگاه میکنم. دلم میخواد بگم بمیرم برات که اینهمه برای ماها و بزرگ کردنمون دلشوره تحمل کردی اما لال میشم و فقط نگاهش میکنم. دستهای مهربونشو میبوسم. و فقط نگاهش میکنم. به چشمهای قشنگش به لبهای زیباش. به نگاه مهربونش به گونه های سفیدش به موهای زیتونیش. و به اشکاش. قلبم لبریز عشق مادریه که همه عمرش برامون عاشقونه زحمت کشیده و این روزها بدجور نگرانه. و محتاج دعا… برای سلامتیش و عملی که داره نیازمند دعای قلبهای مهربونتونم.

*ممنونم از جناب آقای فتاح جبلی برای پرداخت قسط کامپیوتر یه دانش آموز نیازمند.
* ممنونم از کلوچه خانوم عزیزم برای کمک به خانواده ای نیازمند.
* متشکرم از لیلای عزیزم برای کمک به جهاز عروس.
*ممنون از خانم کدخدا زاده و خانم رشدیه و خانم فهیمی عزیز  بابت اینکه بیش از یک ساله  دارن خرجی یه خانواده هفت نفر رو میدن.

ادامه مطب

اگه شریک زندگیت بیمار شه چه میکنی؟

فکرشو بکن شریک زندگیت بیمار شه و تو درمونده و حیرون دنبال پول باشی واسه خرج بیمارستان و درمان بیماریش. اونم در اوج گرفتاری مالی… حاضری برای این که سایه بالا سرت رو از دست ندی به هر ریسمونی چنگ بندازی. خوب اونم همین کارو کرده. فکر میکرده شوهرش خوب میشه برمیگرده میاد سر خونه زندگی و بدهکاری هاشو میده. اما بخت باهاش یار نبود و شوهرش تو همون بیمارستان فوت میکنه. حالا اون مونده و چک هایی که بابت بدهکاری به طلبکارا داده. با سه تا بچه قد و نیم قد و یه خونه اجاره ای. توی این طلبکارها یکی شون خیلی عوضیه. میگه اگه چکم پاس نشه میندازمت زندان… نمیگه این بنده های خدا  که به نون شب محتاجن چطور میتونن چک میلیونی این آقا رو پاس کنن!  

واقعا که بعضی آدمها هیچ بویی از انسانیت نبردن.

وبعضی آدمها هم همه وجودشون انسانیته…..

** متشکرم از علیشاه صمدی عزیز برای کمک مالی به این زن درمونده و فداکار.
*ممنونم از خانم دکتر یسرا جهانگیری و همسر محترمشون برای کمک به جهاز عروس. ضمنا این دو پزشک محترم گفتن که حاضر به درمان رایگان بیماران نیازمندمون هم هستن.
* دندونش خیلی درد میکرده یکی بهش گفته روغن ترمز بریز روش خوب میشه! حالا همه دندونهاش هم خورده شده هم سیاه! درد دندونشم سر جاشه! متشکرم از دکتر امیرحسین مکارمی عزیز برای درمان رایگان دندونهای این خانوم.
* ممنونم از سریرای نازنین بابت وسایل  خوبی که برای عروسمون  داد.
*متشکرم از آناهیتای  نازنینم  بابت کمک مالی به خانواده ای نیازمند.
*ندای قشنگم و همسر مهربونش پنج شنبه اومدن دم خونه مون و با هم رفیتم مدرسه مون و هم برای عروسمون  جهاز آوردن هم طبق معمول برای ۸ تا از خانواده های نیازمندمون مواد غذایی عالی. ندا جون واقعا ممنون.
*متشکرم از نگار عبدالرسولی عزیزم بابت کمک مالی به خانواده ای نیازمند.

 ** جالبه تازگی ها تعداد کامنتهای خصوصیم از کامنتهای غیر خصوصیم بیشتره!!!

ادامه مطب