تولد من!
پشت کامپیوتر نشسته، براش داروهاشو میارم. موهای بلند و قشنگشو میبوسم و میگم: مامان غصه نخوری ها. قربونت برم. زود خوب میشی. زود زود. با گفتن آخرین کلمه سد ِ بغضش میشکنه و میزنه زیر گریه. سرش رو تو آغوش میگیرم و موهای قشنگشو نوازش میکنم، خودم هم نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم.
بی قرار شمالم. بی قرار بوییدن عطر مهربون آغوش مادرم و نگاه لبریز عشق پدر. اول فروردین تولدمه. میرم تو ۴۲ سال. اگر امسال نرم شمال،میشه اولین سال تو این ۴۱ ساله که موقع سال تحویل و تولدم کنار مامان و بابا و خواهر و برادرم نبودم.
ساکهای بسته شدم کنار دره. عیدی هایی که با هزار ذوق و وسواس خریدم کادو کرده کنار ساکها بهم دهن کجی میکنن. نگار قشنگم آبله مرغون شده. چشمای مهربون غرق اشکش از جلوی چشمم نمیرن. دلم برای مریض شدنش میسوزه. یه جورایی مظلوم شده، چقدر این دختر دوست داشتنی برام عزیزه، چقدر دلم میخواست تو این تعطیلات بهش خوش بگذره. دعا کنید زود خوب شه.
اگه بریم شمال ممکنه ارشیا (بچه خواهرم گلناز ) از نگار آبله مرغون بگیره و اگه نریم… فکر نرفتن بغضمو می ترکونه…
ممنونم از آقای ثمره هاشمی برای تخصیص مبلغی جهت جراحی تومور ستون فقرات پسری نیازمند و کمک هزینه برای خانواده ای که دچار آتش سوزی شده بودند.
سال نوتون هم پیشاپیش مبارک. براتون آرزوی سالی پر از خوشی و شادمانی، سلامتی ، ثروت و عشق دارم.
راستی یه خبر مهم قابل توجه خانواده های معتادین (بچه های NA و AA ) : داییم رو که یادتونه (مهدی اولیایی) اگه یادتون نیست این پست خداوند رو ببینید. سوم فروردین میاد ایران و کارگاههای رایگان دوازده قدم برای ترک اعتیادش تهرونُ مشهد و چالوسه. چالوس رو میدونم که ده فروردینه آدرس و ساعتش رو تو پستهای بعدیم میزارم.