سرقت ماشین

از کلاس میاد بیرون هر چی تو خیابون میگرده  میبینه ماشینش نیست! با ناراحتی یه دور تا ته کوچه رو میره تموم ماشینها رو با وسواس نگاه میکنه. اما ماشینش نیست!  با ناراحتی سوار تاکسی میشه و فکر میکنه با اینهمه خستگی باید بره کلانتری و شکایت کنه. غرق در افکارش میشه و کارهایی که باید فردا انجام بده رو مرور میکنه و تو این فکره که بی ماشین چه جوری به اونهمه کار برسه که یهو…  از خوشحالی حالش دگرگون میشه یادش میفته اصلا ماشینش تعمیرگاهه و امروز بی ماشین اومده بوده سر کار!!!
گاهی اوقات بعضی اتفاقات پیام کائناته که قدر داشته هامونو بدونیم!

پریدخت عزیزم پولت رسید ممنون از کار خیرت.
یه دنیا تشکر از  آقا حمید برای کمک مالی  به یه خانواده نیازمند.
ممنون از  ندای قشنگم که در حال پول جمع کردنه برای خرید موتور برای اون پسرکی که نون آور خانواده هفت نفریه و موتورشو دزدیدن. یه موتور دست دوم  در حد نو سیصد و بیست تومن بوده  که ندا جون پیدا کرده که تازه هم بیمه شده خودشون ۱۲۰ تومنشو جور کردن مونده دویست تومن که امیدوارم جور شه… 

اطلاعیه مهم: وبلاگ نویس های بین ۸ تا ۱۵ سال اینجا برای من کامنت بزارن با آدرس وبلاگشون تا از میونشون یه تعدادی وبلاگ انتخاب شه برای معرفی در مجله موفقیت.

 

ادامه مطب

واقعا کی مقصره؟

میگم: چقدر دلم برای این مادر بدبخت میسوزه…بدبخت پسرش دو سال کرک می کشیده دو تا کلیه هاشو از دست داده و الان دیالیز میشه. البته الان چند ماهه پاکه. با حرص میگه:  به جهنم. چشمش کور. نگاهش میکنم و میگم: کی ؟  پسره؟   میگه : نه مادره! میگم چرا؟ میگه میخواست بچه اشو درست تربیت کته که نره معتاد شه!
میگم : اما من هرگز منع نمیکنم چون خودم بچه دارم. گاهی همه تلاشتو میکنی اما فقط تربیت تو مهم نیست خیلی عوامل دیگه هم توش دخیلن. میگه: اصلا حرفتو قبول ندارم… همش تربیت بچه است.  من خیلی خوب بچه مو تربیت کردم. اونقدر خوب که اگه خودم بهترین ها رو داشته باشم و اون کفششم پاره باشه اگه بگم پول ندارم میگه میخوای پس اندازمو بدم بهت؟کما این که الانم همینطوره!!! 
میگم: خدا رو شکر و در حالی که دارم میام بیرون تو دلم میگم امیدوارم خدا خلافشو بهت ثابت نکنه…
خانواده هایی رو میشناسم که همه بچه هاشون درست و پاکن اما یکی توشون معتاد شده یعنی پدر و مادر تو تربیت اون بچه کوتاهی کردن ؟ از نظر من اعتیاد یه بیماریه…
 .
 .
.دیدن یه دوست اینترنتی که یک ساله با هم تلفنی  حرف میزنین و درد و دل میکنین عین نوشیدن یه فنجون قهوه داغ با یه برش کیک عالی  تو یه روز برفی و سرد، لذت بخشه. زهرای قشنگمو دیدم. به همون مهربونی که از پشت تلفن بود. فقط انقدر گفته بود من ریزم که فکر میکردم قراره یه کوتوله ازلی لی پوت بیاد خونه مون! اما عین باربی از شهر رویا بود (کارتونشو دیدین؟)  . قدبلند و زیبا. زهرای قشنگم واقعا از داشتن  دوستی به نازنین و مهربونی تو  به خودم افتخار میکنم.

 این آست  کلی برام  خط و نشون کشیده که اسمشو ننویسم! اما من از این بیدها نیستم که با اون بادها بلرزم! ممنون از آست برای کمک به یه خاتواده بی بضاعت…
ممنون از ایده عزیزم برای کمک به خانواده دنیا.
الهه جان مبلغی که محبت کردی به دستم رسید.
محبوبه یاوری عزیزم از مشهد مبلغی که محبت کردی برای  خانوده بی بضاعت به حسابم نشست و دادمش برای ماشین لباسشویی .
مریم نازنین سفر کربلا خوش بگذره عزیزم مبلغی که برای کمک به خانواده بی بضاعت ریختی اومد تو حسابم.
متشکرم از پیشول خان و پدرش برای کمک در  تهیه ماشین لباسشویی برای خانواده هفت نفره…
 ممنون از هاله نازنین برای کمک نقدی به یه خانواده برای تهیه کمد.
ممنون از رعنای قشنگم از سویس برای کمک بزرگ در خرید یخچال برای اون خانواده هفت نفره…
کسی رو از قلم ننداختم؟
یه بنده خدایی هم تو فکر تهیه موتور برای اون خانواده ای هست که تو پست قبل نوشتم دعاکنید پولش جور شه… من واقعا نمیدونم یه موتور ارزون چنده؟

هنگامه نازنینم پولی که میخواستی بدی اگه ۱۷۳ هزارتومن بود به حسابم نشسته. ممنون.

 اطلاعیه مهم: وبلاگ نویس های بین ۸ تا ۱۵ سال اینجا برای من کامنت بزارن با ادرس وبلاگشون تا از میونشون یه تعدادی وبلاگ انتخاب شه برای معرفی در مجله موفقیت.

پی نوشت اورژانسی: کسی یه دکتر متخصص ستون فقرات درجه یک میشناسه مردم از کمر درد!

ادامه مطب

بدون شرح!

نگاهی به چشمای ملتمسش میندازم… پشت چشماش نگارو  میبینم… انگار دختر خودمه…
میگم: بهناز جان ای کاش یه یه خوابگاه میرفتی. آخه یه دختر تنها تو این شهر بی در و پیکر ، با اینهمه گرگ گرسنه….
میگه: نه خانوم من میخوام تنها زندگی کنم دیگه اعصاب گروهی زندگی کردنو ندارم. 
چاره ندارم. تسلیمم در مقابل دختری که بهم پناه آورده اما حرفم رو هم گوش نمیده! توی بنگاه حالم از نگاه های پسر صاحبخونه بهم میخوره. میگم: بهناز پاشو بریم این پسره همین الانش داره منو تو رو درسته قورت میده! آروم میگه: زن داره خانوم. (واقعا چه دلیل موحهی … دلم میخواد بگم دختر ساده بیشتر آتیش ها از گور همین مردهای زن دار بلند میشه!) چاره ندارم . میشینم و بلاخره بعد از این که پسر صاحبخونه کلی هم شرط و شروط برا بهناز میزاره قرارداد بسته میشه… خانوم فردا نگی این پسر خاله مه این پسر عمومه این دوستمه… ما تو خونه مادر و خانوممون زندگی میکنن…..
به عنوان شاهدی که قلبش پاره پاره است پای قرارداد رو  امضا میکنم…
فردا غروب با صدای مضطرب بهناز به هم میریزم. خانوم رفتم خونه تمیز کنم صاحبخونه داشت تو آشپزخونه ام مواد می کشید… حالا اومدم خونه رو پس بدم بنگاه قبول نمیکنه.
زنگ میزنم بنگاه صدام میلرزه میگم :دستتون درد نکنه از صاحبخونه معتمدی که معرفی کردید. میگه ای بابا  خانوم حالا یه سیگار میکشیده! میگم:سیگار یا مواد؟پولو پس میده اما ۳۰ تومن بابت حق التحریر میگیره! میگم واقعا ممنون هم بابت خونه امنی که معرفی کردید هم بابت پولی که گرفتید واقعا پول یتیم خوردن داره!
 میگه: من زن و بچه دارم خانوم باید خرجشونو بدم. شما معلمی حاضری مفت کار کنی؟ میخوام بگم تموم این روزهایی که من دنبال این دخترک تو بنگاه و ریاست جمهوری و اینور و انور رفتم تایم خونه ام بود و بابتش حقوقی نگرفتم. همه زندگی پول نیست آقای محترم. اما فکر میکنم آدم احمقی که از انسانیت بویی نبرده و به جای کمک به یه دختر بی پناه میخواد تا میتونه ازش بکنه اصلا ارزش حرف زدن نداره  با عصبانیت تلفن رو قطع میکنم..
روز از نو روزی از نو. باز باید دنبال جا بگردیم برای دختر بی پناهی که فکرش تموم لحظه هام پر کرده…

ممنون از مریم عزیزم برای کمک به خانواده نیازمند

این خانواده هشت نفره با یه صرعی، یه دیالیزی، یه پدر سکته ای از کار افتاده فلج، و یه مادر که کارگر مهد هست یه نون آور مرد داشتن که با پیک کار میکرد یه از خدا بی خبر موتورشون رو دزدیده و الان خیلی در مضیقه هستن. میگن به جای این که به یه گرسنه ماهی بدی بهتره بهش ماهیگیری یاد بدی… حالا این طرف ماهیگیری هم بلده قلابشو دزدیدن!  

ممکنه یکی منو پینگ کنه؟

ادامه مطب