فلسفه کمر درد من!

نگاهی به چهره مهربونش میندازم و میگم: این کاری که می کنید چیه؟ آخه تو فیزیوتراپی های دیگه این کارو نمیکنن.

میگه : استئوپاتی . یه چیزی شبیه کایروپرکتیک. میگم: خیلی کارتونو دوست دارید نه؟ در حالی که با یه وسیله فلزی کف پامو ماساژ میده میگه: خوب بلاخره کاره دیگه.

 میگم: نه! معلومه عاشق کارتون هستید… فضای اینجا خیلی مثبته. حضور عشق توش کاملا مشهوده. میخنده و میگه:‌آره خیلی دوست دارم..

میگم: چند وقت پیش یکی از همکارامو فرستادم پیشتون با تشخیص شکستگی مهره کمر. که خوب ظاهرا دوست داشت بره جایی که بتونه از بیمه استفاده کنه و اینجا براش گرون بود. میگه: خوب به من می گفتید تخفیف میدادم. اگه مورد اینطوری بود حتما بهم بگید. یه دفعه یه چیزی تو قلبم میریزه پایین. یاد پدر دنیا میفتم… میگم: آقای دکتر من یه مورد سراغ دارم با ماشین بهش زدن و فرار کردن . جراحی شد به خاطر  شکستگی کشکک زانو… شرایط مالی شون زیر صفره. کارگر بوده.. از اینهایی که سر میدون می ایستند و خوب طبعا چون تنها نون آور خونه بوده الان در آمدی ندارن. ماهی ۱۵۰ تومن هم برای زندگی تو یه اتاق خرابه دارن میدن… اگه کمکهای بچه های نت نبود تا حالا از گشنگی مرده بودن…  از بعد از عمل یه بار هم دکتر ندیدتش. پاش تا بالای رون از ورم شبیه پای فیل شده!!!

 با لبخندی که چهره شو مهربون تر میکنه میگه: خوب بگو بیاد. ذوق زده و ناباورانه میگم: یعنی ازش بابت فیزیوتراپی ش پول نمی گیرید؟  میگه: نه! یکشنبه با خودت بیارش … میگم: خدایا دمت گرم! حالا فهمیدم چرا بیخود و بی دلیل کمر درد شدم.. حالا فهمیدم چرا به دلم افتاد که اصلا دکتر ارتوپد نرم و یه راست بیام فیزیوتراپی… حالا فهمیدم چرا از پارسال که این دکتر کرمی نازنین به عنوان یه فیزیوتراپ عالی به من معرفی شد یه احساس خوبی نسبت به اینجا داشتم… حضور آدمهای خوب و مهربون… همیشه فضا رو لبریز عشق میکنه…

 

 همینجا از دکتر کرمی نازنین در فیزوتراپی پاتریس بابت این محبتش یه دنیا تشکر میکنم .

 

 پی نوشت یک: راستی سری به اینجا بزنید گرچه نگاه کردن به صورت این فرشته های نازنین غم رو تا عمق وجود آدم میبره… اما گاهی لازمه که اون ته ته دلمون بسوزه و در غم آدمها شریک بشیم… قدر سلامتی مونو بدونیم و یاد بگیریم که در حرکتهای انسان دوستانه سهمی هرچند کوچک داشته باشیم…

 

پی نوشت دو: یه دوست تو پست قبلی  ازم شماره تلفن دکتر موسوی (متخصص گوش و حلق و بینی ) رو خواسته بود ببخشبد دیر شد اینم شماره تلفن. ۸۸۰۲۵۸۸۸

 

دوستای نازنین که بابت دنیا ازم شماره حساب خواستن لطفا اگه مبلغی ریختن کامنت بزارن تا پول رو به دستشون برسونم. ممنون.

 

و همینجا از راه دور دستای بخشنده و مهربون مامان نازنینمو میبوسم و ازش به خاطر تموم زحمتهایی که تو این چهل و یک سال برام کشیده تشکر میکنم. مامان قشنگم روزت مبارک. میدونم که هیچ هدیه ای نمیتونه محبتها و مهربونیهاتو جبران کنه . بدون که عاشقانه دوستت داریم و همیشه دلتنگ آغوش مهربونتیم…   روز مادر به همه مامان های مهربون مبارک…

ادامه مطب

دوربین جن زده من یا تعمیرکاران مجرب و قابل سونی !

یادتونه که چند سال پیش با نظرخواهی از خودتون یه دوربین دیجیتال عکاسی سونی خریدم؟  مدل  DSC-S90  و این سه چهار سال هم ازش واقعا راضی بودم. هم کیفیت عکسهاش خوب بود هم فیلمش. از ۶ ماه پیش تا حالا سه بار این اتفاق افتاد که لنزش میموند بیرون و دیگه تو نمیرفت و همش ارور میداد که خاموش کن دوباره روشن کن و اگه هزار بارم این کارو میکردم فایده نداشت. هر بار با پیک نازنین شهرداری می فرستادم نمایندگی سونی سر حبیب الهی و هر بار موتور سوار پیک میرفت و بر میگشت دوربینو در حالی که نگاه عاقل اندر سفیه به من مینداخت تحویلم میداد و میگفت: خانوم این که سالمه! همونجا تا روشن کردن کار کرد!!! و من میدیدم بله درست شده!!! تا ایندفعه که تو تعطیلات عید همین مرض رو گرفت (هر بار این مرضو شمال میگرفت) منم گذاشتم تا یه ماه پیش گفتم شاید بمونه خوب شه!!! اما این بار وقتی برای تعمیر فرستادمش از نمایندگی زنگ زدن و گفتن لنزش شکسته و ۱۵۰ تومن خرجشه و با توجه به این که دوربینهای جدید به بازار اومدن، قیمت این اومده پایین و دیگه ارزش تعمیر نداره!!! تازه لنزشم الان ندارن!

دو روز قبل از مراسم جشن پرشین بلاگ به رامین گفتم بریم یه دوربین بخریم که بتونم از مراسم عکس بگیرم. قبل از رفتن دوربین نازنینمو که کلی برام خاطره های زیبا  ثبت کرده بود از تو کیفش در آوردم یه بار دیگه امتحانش کردم و دیدم نه خبری از سلامتی نیست!! … ازش حلالیت طلبیدم!!! و اندفعه به خواست رامین رفتیم نمایندگی مرکزی کنون تو سهروردی . و یه دوربین مدل IXUS 860 IS خریدیم. فرداش گلناز (خواهرم) اومد خونه مون…تا دوربینو دید ، گفتم: ببین چقدر جمع و جوره نصف قبلیه.

گفت:اندازه اون قبلی رو  یادم نیست. تا نگار رفت دوربینو آورد نشون بده دستش خورد به دکمه پاور! و جل الخالق!! لنزی که نمایندگی مجاز سونی گفته بود شکسته! و تو نمیرفت! رفت سرجاش و قیافه من دیدنی بود. هر چی عکس و فیلم گرفتم  عالی بود! عین قدیم!!!

میگم: رامین جون باورم نمیشه فکر میکنی این دوربین هدیه کدوم کار خوبمونه؟ میگه: والله تو هدیه امروزو  مبینی من تنبیه دیروزو!!!  و میزنه زیر خنده!!!!  با نمایندگی سونی هم که تماس گرفتم هیچ توجیهی براش نداشتن!!! نتیجه هم این شد که نگار بی چک و چون صاحب یه دوربین شد !!!!

پی نوشت یک: ممنون از زهرای نازنینم برای اهدای یه عالمه کتاب و کارت رایگان مراکز تفریحی به یه خانواده نیازمند…

پی نوشت دو : ممنون از الهه نازنین و سمیه عزیزم بابت کمک به یه خانواده نیازمند.

پی نوشت سه: ممنون از سرباز معلم جنوبی بابت اونهمه لطفی که به من داره. واقعیت اینه که من با اینهمه سال سابقه تدریس و اونهمه شاگرد در سال فکر نمیکنم هیچوقت تونسته باشم کاری رو که تو کردی کرده باشم… باور کن انتخابت به حق بود. نوش جونت … برای تو و فرشته های مدرسه ات آرزوی بهترین ها رو دارم. قبول کن که با این کارت سرنوشت این بچه ها رو عوض کردی و ایمان دارم که کائنات برای تو هم بهترینها رو  کنار گذاشته…

این یکی مال مامان عزیزمه که میدونم وبلاگمو میخونه: مامان قشنگم دوستت دارم و دلم برای تو و بابا که عزیزترین و مهربون ترین فرشته هایی هستین که تو عمرم دیدم یه ذره شده. امیدوارم که همیشه سایه پرمهرتون بالای سرمون باشه و ما از حضور عاشقونه تون لذت ببریم…  

ادامه مطب

گزارش از جشن پرشین بلاگ

دیروز جشن پرشین بلاگ بود…. فکر میکردم تموم اونایی که سالهاست با نوشته هاشون زندگی کردم رو میبینم. به نگار گفتم : فکرشو بکن دیگه واقعا تو جمعی هستیم که دور تا دورمون وبلاگ نویسهایی هستن که با روحشون آشناییم. اما چطور بفهمیم کی نویسنده کدوم وبلاگه؟ سایه گفته بود من شال سبز سرم میکنم. ماشاالله کم نبودن خانومها با شال سبز ! از دو تاشون پرسیدم اصلا وبلاگ نویس نبودن!!! تنها کسی که تا از در اومد تو مریم (خواهرم) شناختش ویولت نازنین بود که تندی رفتمو دو تا ماچ گنده که بهش قول داده بودن نثار لپهای نازنینش کردم. البته دختر ترشیده با نمک  و سرباز معلم این پسرک ساده و بی تکلف رو با اون لهجه شیرینش هم دیدم و ساروی  کیجای نازنین و غریبه ای نام آشنا رو… .  

میدونم که برگزار کننده های این جشن دوست داشتند همه چی به نحو احسن برگزار شه اما متاسفانه یه اشکال وجود داشت و اونم عدم هماهنگی تو دادن جوایز بود… کادوها رو یه دختر خانوم ۶ ساله میداد که خوب قائدتا نمیتونست اونجور که باید عمل کنه. چیزی که ناراحتم کرد این بود که اول از آقای کیانیان خواهش کردند بیاد  روی سن. بعد از تشویق دوستان ، دختر خانوم ۶ ساله یه شاخه گل رز دادن به آقای کیانیان و یه کادو.  آقای کیانیان کادو رو گرفتند و گفتند: اینم مال منه؟  دختر خانوم هم از همه جا بی خبر  گفت : بله!  و آقای کیانیان دختر خانوم کوچولو رو بوسیدند و تشکر کردند. اینجا بود که خانوم مجری یه بنده خدایی رو صدا کردند که بیاد جایزه شو بگیره و تازه معلوم شد که اون جایزه ای  که آقای کیانیان گرفتند مال خودشون نیست و باید بدن به اون بلاگر!!! نمیدونم منیجر این برنامه کی بود؟ اما من از دیدن اون صحنه خیلی ناراحت شدم. در کل درسته متفاوت از اون چیزی بود که فکر میکردم  اما بازم به دیدن ویولت و ساروی کیجا و سرباز معلم و آقای حیدری  می ارزید… در هر حال ممنون از مسئولین پرشین بلاگ…

 از عکسهایی که گرفتم سه تا لب پر خنده شو براتون میزارم حالشو ببرید. ضمنا تو مراسم چند بار اعلام کردن که سه مجله گل آقا و چلچراغ و مشق افتاب کل مدعوین رو مشترک خودشون کردن اما بعد که ما پرسیدیم گفتن نه به طور شانسی در بعضی پاکتهایی که به بلاگرها داده میشد برگه اشتراک  رایگان هست. ما که سه تا پاکت داشتیم  تو هیچکدوم نبود مال شما رو خبر ندارم!!!!؟

 

هنرمند نازنین رضا کیانیان

 

جناب آقای ابطحی نازنین

 

                    عمو پورنگ عزیز

 

 

 

ادامه مطب