قورباغه و آب داغ

مطالعات زیست شناختی نشان داده اند که اگر قورباغه ای را در ظرفی بیندازیم و آن ظرف را با آب محیط زندگیش پر کنیم و بعد آب را آرام آرام گرم کنیم قورباغه سر جایش میماند و هیچ واکنشی نسبت به افزایش تدریجی حرارت (تغییر محیط) نشان نمی دهد. تا این که آب به جوش می آید و قورباغه می میرد. شاد و پخته می میرد.

از سوی دیگر اگر قورباغه ای را در ظرفی پر از آب جوش بیندازیم بی درنگ بیرون می پرد.سوخته اما زنده است!

گاهی ما هم مثل قورباغه ی آب پز می شویم. متوجه تغییرات نیستیم. فکر می کنیم همه چیز رو به راه است و یا شرایط نامطلوبی که در آنیم گذراست . به سوی مرگ می شتابیم اما همانطور آرام و بی تفاوت در آبی که مدام گرمتر میشود باقی می مانیم. سر انجام می میریم شاد و پخته بی آنکه متوجه تغییرات اطرافمان شده باشیم. کجاست زندگی حقیقی؟ بهتر است نیم سوخته از شرایطی بگریزیم اما زندگی کنیم و آماده واکنش باشیم….

ادامه مطب

دو فرشته

دو فرشته مسافر برای گذراندن شب در خانه یک مرد ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند. فرشته پیر در دیوار زیرزمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی فرشته جوان از او پرسید که چرا چنین کاری کرده او پاسخ داد: همه امور بدانگونه که مینمایند نیستند.

شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد فرشتگان زن و مرد فقیر  را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود در مزرعه مرده بود. فرشته جوان با عصبانیت از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی اما این خانواده دارایی اندکی داشتند و تو گذاشتی که گاوشان بمیرد! فرشته پیر پاسخ داد: در زیرزمین آن خانواده ثروتمند دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد . از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند شکاف را بستم و طلا را از دید آنان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب آن زن و مرد فقیر خوابیده بودیم فرشته مرگ آمد تا جان زن فقیر را بگیرد و من به جایش آن گاو را به او دادم . همه امور بدانگونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم!  

 

 

ادامه مطب

دعا

کار آموزی پس از یک مراسم طولانی و   خسته کننده دعای صبحگاهی در صومعه از پدر روحانی پرسید: آیا همه این نیایشهایی که به ما یاد می دهید خدا را به ما نزدیک می کند؟ پدر گفت با سوال دیگری جواب سوالت را می دهم. آیا همه نیایشهایی که انجام میدهی باعث می شود که خورشید فردا طلوع کند؟

_ البته که نه ! خورشید طبق یک قانون کیهانی طلوع می کند.

_ جوابت را گرفتی ! خدا به ما نزدیک است چه دعا بخوانیم چه نخوانیم.

شاگرد عصبانی شد و گفت: یعنی می گویید تمام این دعا ها بی فایده است؟

_ نه! اگر صبح زود از خواب بیدار نشوی طلوع خورشید را نمی بینی . اگر دعا نکنی با این که خدا همواره نزدیک است اما هرگز متوجه حضورش نمیشوی….

 

ادامه مطب