تولد و تحول

دارم تخم مرغ ها رو رنگ میکنم فکر میکنم ۵ ساله که هفته ای یک روز میرم کلاس نقاشی و بعد با خودم فکر میکنم یک اتفاق ساده میتونه چقدرتاثیرگذار باشه تو مسیر زندگی آدم . اگه ۵ سال پیش اشکان رو کلاس نقاشی نسرین خیری عزیزم ثبت نام نکرده بودم ، اگه تو اولین جلسه انقدر شیطونی نکرده بود و اگه من به نسرین نگفته بودم که من این یه ترم رو به جای اشکان میام و اگه همون روزها نسرین عزیز نگفته بود دستات تو نقاشی قویه باعث این نمیشد که من سر دو سال نمایشگاه انفرادی بزارم…
رنگ سفید رو میزنم تو قرمز . و صورتی خوشرنگمو با عشق می کشم رو تخم مرغ بعدی و باز غرق فکر میشم میگم اگه نسرین یک باره اقامتش تو امریکا درست نشده بود و اگه منو به بیژن معرفی نمیکرد شاید واقعا نقاشی رو رها میکردم … و حضور بیژن باعث تحولی عظیم تو زندگیم شد . تاثیر خاص و متفاوتش در زندگی ما یعنی من و رامین … و معرفی کلاسهای کامبیز باعث شد تا ما نگاهمون به زندگی عوض بشه و امروز همه ی این تغییرات خاص در نوع نگرشم به زندگی رو قدردان همون لحظه ام که اشکان رو کلاس نقاشی نسرین ثبت نام کردم….
و امروز در آستانه سال جدید و درست روز تولدم از خدای مهربون قدردانم بابت این که این همه آدم رو در مسیر زندگی من قرار داد تا بتونم کمی بیشتر خودم رو بشناسم و با آرامش بیشتری زندگی کنم و زندگی رو زیباتر یعنی اونجوری که هست ببینم …. سالی پر از تجربه های ارزشمند براتون آرزو میکنم …

ادامه مطب

حراج تابلوی ماندگار


میگه سال ٩٢ خریدمش از گالری آن تو خیابون سئول اون سال خریدمش هشت میلیون یه برگه میزاره جلوم و میگه اینم شناسنامه اش که در واقع فاکتور خریدم هم هست . میگم چقدرم بزرگه میگه اره ١۶٠ در ١۶٠ . خیلی دوستش دارم خیلی .. امامیخوام هدیه اش کنم. میگم به کی ؟ میگه نمیدونم به هر کسی که تو فکر میکنی گرهی ازش باز میکنه . نگاه میکنم تو چشمهای مهربونش و میگم نمیفهمم چی میگی یه تابلو چطوری میتونه گره باز کنه ؟ میخنده با همه ی وجود . تو نگاهش یه جور عشق موج میزنه میگه بفروشش. میگم به کی ؟ میگه به هر کسی که دوست داره همراه من تو این دهش عشق سهیم باشه … و با پولش گره باز کن از زندگی هر کی که فکر کردی بیشتر نیاز داره مثلا همون خانومه که گفتی شوهرش دیابت داشته و مرده و خانومش مونده با یه عالم چک برگشتی که واسه درمان شوهرش داده بوده یا برا اون مادر بزرگی که پسرش تو کمپ و عروسشم طلاق گرفته رفته و مادربزرگه نکهبان توالت پارکه یا چمیدونم اضافه اش کن به صندوق قرض الحسنه ات … میگم چند ؟ میگه بزار همت عالی ببین چند میخرن اونی که با هدف دهش عشق به هم نوع اینو بخواد بخره خودش ارزش کارشو میدونه . نگاهش رو میدوزه تو چشمام انگار نگاهش روحمو میبینه وجودم از نگاه عمیق و نافذش میلرزه میگه برای یکی از همونایی که الان تو مخته خرجش کن عزیزم ….

ادامه مطب

سفر عشق

وقتی که سرمای زمستون جاشو به دلپذیری هوای بهار میده و درختا شروع میکنن به جوونه زدن ، صدایی در درونم نجوا میکنه صدایی که تک تک سلولهای بدنم با شنیدنش پا به دروازه آگاهی و عشق میزارن . صدا در درونم نجوا میکنه که یاسمن یادت نره عهدی که با خودت بستی این که تو عاملی باشی برای شاد کردن دخترکانی که در طول سال بهونه ای برای خنده روی لباهاشون نیست… آهای دختر بهار فراموش نکردی که پارسال موقع سال تحویل که تولدت بود و شمع ۴٧ سالگیتو فوت کردی گفتی عهد میبندم که یک سال دیگه هم عامل دهش عشق به آدمها باشم ؟ صدا همه ی سلولهامو به رقص وا میداره … لبخندی از جنس عشق صورتمو پر میکنه . به صدا میگم معلومه که فراموش نکردم. صدای دهش گر درونم میگه اما تا عید چیزی نمونده کمتر از سه هفته وقت داری …
خیال دارم برای سی خانواده نیازمند که اکثرشون بی سرپرست یا بد سرپرست هستند برای شب عید مرغ ماهی گوشت و برنج و شیرینی بگیرم …. هر کس دوست داره تو این سفر عاشقانه با من همسفر شه خبرم کنه ….

ادامه مطب