چطور با خدا ارتباط برقرار کردم؟
امروز میخوام جواب امیر رو بدم که برام تو وبلاگ بلاگ اسکای کامنت گذاشته و پرسیده که چطور با خدا ارتباط ارتباط برقرار کردم؟ راستش من همون اوایل که شروع به نوشتن وبلاگ کردم نوشتم که واقعا” این اتفاق برام مثل عاشق شدن بود! تا حالا عاشق شدید؟ یه بار به خودتون میایید و میبینید که یه حسی دوستداشتنی تمام وجودتون رو لبریز کرده! یه حسی که باعث شده حس کنید یه جور دیگه زندگی رو ببینید یه جور دیگه دنیا رو دوست دارید انگار که همه آدمها یه جوری مهربون تر شدن!!! اصلا” درختها سر سبز تر شدن و گلها خوشبو تر…. آخه حس من موقع عاشق شدن اینطوری بود حس میکردم که از همیشه بیشتر زندگی رو دوست دارم!!! اما در مورد خدا و حضور پر رنگ ترش تو زندگیم…خوب من دنبال چیزهای مختلف که یه جوری به ماورائ الطبیعه مربوط بودن زیاد میرفتم بعد هم کلاسهای انرژی درمانی و کتابهای عرفانی و از این جور چیزها ولی وقتی فکرش رو میکنم میبینم تمام اینها یه طرف و اون که فقط سعی کردم که خوب باشم یه طرف یعنی برای حس کردن خدا و ارتباط برقرار کردن با اون نباید انرژی درمانی رفته باشی یا کتابهای عرفانی خونده باشی فقط کافیه سعی کنی که آدم خوبی باشی همین …. حتی لازم نیست به زور هی سعی کنی که پیداش کنی یا حسش کنی اون خودش میاد درست اون موقعی که باید… البته خدا با همه مون همیشه حرف میزنه ولی متاسفانه ما خیلی اوقات نمی فهمیم که خدا بوده که از دریچه چشمان یک نیازمند با ما حرف زده!!! یا با زبون یه دوست ما رو راهنمایی کرده یا با یه بغض دلتنگی هامون رو از بین برده… کم کم که این دوستی نزدیکتر شد تازه میفهمیم که اون همیشه با ماست در درونمون و فقط کافیه بهش فرصت بدیم که حضورش رو یه جوری نشون بده ….