جواب به یک دوست
امروز میخوام برای کسی بنویسم که برام کامنت گذاشته بود و نوشته بود که آیا خودم به چیزهایی که می نویسم عمل می کنم؟ راستش دوست عزیز خوب بودن بر خلاف بد بودن خیلی سخته!!! ما آدمها سال های سال با یه سری اعتقادات بزرگ شدیم و شکل گرفتیم که اکثرش با اون چیزهایی که من مینویسم مغایرت داره و برای عوض کردن اون دیدگاههای قدیمی باید خیلی تلاش بکنیم. مثلا” قضاوت نکردن! یکی از اون کارهای سخته که خود من هم گاهی وسط قضاوت کردنم تازه می بینم که ای وای باز قاطی این بازی قضاوت شدم که نباید میشدم. ولی خوب همین آگاهی پیدا کردن به اشتباهاتمون خودش یه قدم نزدیکتر شدن به خداست. ولی مثلا” من مدتهاست که بخشیدن رو دارم تجربه می کنم و تقریبا” خوب برام جا افتاده نه اینکه اصلا” از دست آدمهایی که دلم رو میشکنن ناراحت نشم ولی عمق تاثیر پذیری و زمانش رو انقدر کم کردم که برای خودم هم باور نکردنیه. تازه من الان چون باردارم بخاطر تغییرات هورمونی یه ذره با آدمهای معمولی فرق پیدا کردم و کنترل احساساتم برام یه کم مشکل شده ولی با اینهمه بازم سعی می کنم به خاطر راحت بودن خودم کمتر ذهنم رو درگیر چیزهایی مثل دلخوری کنم… رها شدن از بازیهای ذهنی و افسار فکر رو در دست گرفتن کار زیاد آسونی نیست ولی خیلی لذت بخشه… قبلا” که سر کار میرفتم شاید بشه گفت که در کار کردن روی خودم موفق تر بودم چون دائم این حرفها سر کلاس تکرار میشد و خوب فقط تکرار میتونه اثر ذهنیات قبلی رو پاک کنه… به هر حال از همه شماهایی که می خونید و نظر می دید ممنونم این باعث میشه من تلاش بیشتری برای خوب بودن بکنم….