سل و جمعه گل

اسم بابا میفته رو گوشیم ، گوشی رو که بر میدارم زنگ غم دار صداش باعث میشه دلم هری بریزه پایین . میگه یاسمن کامی رو که میشناسی ( کامی اسمیه که برادرم برای کارگر افغانمون انتخاب کرده چون تلفظ اسمش برای ما کمی سخت بود و اون هم از اسم جدیدش راضیه ) میگم بله بابا . میگه خانومش ظاهرا سل گرفته و متاسفانه تو افغانستان درمان شدنی نیست و باید برای درمان ببرنش پاکستان .. برای درمانش دو تا سه میلیون پول لازم دارن صدای بابا میلرزه و بعد میزنه زیر گریه و میگه یه دختر بچه هفت ساله دارن ببین چکار میتونی براش بکنی بابا .. به بابا قول میدم که همه تلاشم رو بکنم تا گره ای از گره زندگی کامی باز کنم …تلفن رو قطع میکنم و به کامی فکر میکنم و به جمعه گل … اسم خانمش جمعه گله چه اسم زیبایی فکر میکنم حتما روز جمعه به دنیا اومده و برای پدر و مادرش عین یه گل بوده که روز جمعه خدا بهشون هدیه داده … در تمام سالهای عمرم کارگرهای افغان زیادی رو میشناختم که یکی از دیگری پرتلاش تر و زحمتکش تر بودن . پدرم کارگرهای افغانش رو خیلی دوست داره و میگه از ایرانی ها تعهدشون به کار و خوشرویی خیلی بیشتره .. یاد دوست فیس بوکی افغانم میفتم کاوه … باهاش تماس میگیرم و قرار میشه ببینه چکار میتونه بکنه تا جمعه گل درمان بشه گرچه کاوه در کابل زندگی میکنه و جمعه گل در میمنه که فکر کنم به هم نزدیک نیستن … چقدر لذت بخشه که بتونی تو نجات جون یک انسان سهیم باشی حتی اگه اون انسان هموطن و هم زبون تو نباشه … برای هزینه درمان جمعه گل نیازمند یاری هستم …

ممنونم از مرمر عزیزم برای هدیه پول جهت خرید برای عروس و داماد نیازمند . متشکرم از گلنوش عزیز برای کمک جهت هزینه درمان کودکی صرعی … ممنونم از محمد و افسانه فرزانه ایها و اشکان مزارعی برای کمک به خانواده های نیازمندمون ، یک دنیا تشکر از پریسا ریسی و درسا احمدی و شادی نازنین و نوش افرین عزیز ، سارا و لیلای گل ، و رویا و سپهر نازنین و پریسا احمدی عزیز برای کمک به بچه های کار … متشکرم از شهاب مجلسی عزیز که هر ماه از قول همسر دوست داشتنیش گلناز قانعان که دو سال پیش در یک صانحه در کانادا از کنارمون رفت به خانواده های نیازمندمون کمک میکنه روحت شاد گلی عزیزم …
ممنونم از عرفان و سمیه دوستداشتنی و ندای مهربون و سیما سجادی گل برای کمک به عمل بیمار قلبی
متشکرم از ندای نازنین که هر ماه برای خرید مواد غذایی برای ۵ خانواده نیازمند کمکم میکنه و ممنونم از همکار خوبم خانوم همایونی برای کمک به صندوق قرض الحسنه ام و خرید کاپشن برای فردی نیازمند … امیدوارم که محبت کسی رو از قلم ننداخته باشم ….

ادامه مطب

رهایی از زندان

خیلی مستاصله میگه یه مغازه کیشی داشتیم برای گسترش کارمون مقداری پول قرض کردیم اما کار به گره خورد و شوهرم به خاطر این که نتونست بدهی رو پاس کنه افتاد زندان از سال نود و یک تو زندانه و بلاخره قاضی حکم داد که بدهی بیست و پنج میلیونش قابل قبول دادگاهه و حالا قسط بستن پنج میلیون پیش. و ماهی پونصد اما بدبختی اینه که همون ۵ میلیونم نداریم که بدیم … خانوم رمضانی جون با یه بچه سه ساله أواره شدم ماشینمونو فروختیم پول پیش خونه مون هم بابت اجاره های نداده رفت … شوهرم تو زندان بود و من با یه بچه یه ساله آواره شدم الان تو خونه پدرم زندگی میکنم و شوهرم هم زندانه اگه بتونیم یه جوری اون پنج تومن رو جور کنیم …. یعنی میشه ؟ میگم عزیز بسپر به کائنات و امیدتو هیچوقت از دست نده ….

ادامه مطب

مرتضی پاشایی عزیز سفرت به سلامت

نگاهش میکنم چشماش سرخ سرخ با بغض میگه مامان خیلی دلم سوخت حیفش بود و باز میزنه زیر گریه …بغلش میکنم سرم رو میزارم رو شونه هاش و اشک امونم نمیده … کمی که آروم میشه میگم نگار منو نگاه کن مامان … منم به اندازه تو از مرگش غمگینم تازه من چند تا غم دارم هم خواننده محبوبم رفته و هم همش خودمو میزارم جای مامانش و باباش اما گریه کردن دردی از اون که رفته دوا نمیکنه بیا ببینیم رفتن اون چه درسی به ما میده … نگاهم میکنه میگه خود مرتضی پاشایی تو یکی از مصاحبه هاش گفته این بیماری باعث شده من نگاهم به زندگی نغییر کنه و از تموم لحظه های زندگیم درست استفاده کنم و از همه داشته هام با همه وجود لذت ببرم … میگم آره این درس خوبیه این که قدردان تموم لحظه های زندگیمون باشیم چون هر لحظه ممکنه اخرین لحظه عمرمون باشه …
میگه مامان من میخوام فردا برای مراسمش برم
میگم نگار فردا خیلی شلوغه خیلی ها برای شو میخوان بیان این که هنرمندارو ببینن یا فیلم بگیرن یا … نه که عزادارهای واقعی توشون نباشن اما مگه تو واقعا به خاطر خودش نمیخوای بری ؟ میزنه زیر گریه میگه چرا . میگم انتخاب با توست اما من اگه جای تو بودم نمیرفتم کما این که تو میدونی من چقدر دوستش داشتم یادته تابستون که کنسرتش رفتیم چقدر خوش گذشت ؟ یادته بابا گفت کنسرتهای پاشایی از همه کنسرتها بیشتر خوش میگذره میبینی که من ماههاست تو ماشین فقط البوم پاشایی رو گوش میدم پس خواننده محبوب منم بود اما برای این که خانواده اش بتونن یه عزاداری با آرامش و بی تنش داشته باشن شاید لازم باشه ما تو خونه مون برای شادی روحش دعا کنیم … شاید خودش هم اینطوری راضی تر باشه شاید ….

نقاشی کار دوست خوب و هنرمندم رضا رشیدی

ادامه مطب