از زندگی مشترک ناراضی هستی؟

هر بار میشنوم یه نفر از زندگی زناشوییش ناراضیه یاد مربیم کامبیز میفتم که میگفت انتخاب با توست که بمونی و به زندگی نکبتی که داری ادامه بدی و قربانی باقی بمونی یا تصمیم بگیری که یه مبارز و جنگجو باشی و با سختی و مشکلات بجنگی , ریسکش رو بپذیری که رها کردن ممکنه شرایط رو بهتر کنه و البته ممکن هم هست که شرایط بدتر شه اما به هر حال حتی اگه بهتر هم نشه تو میدونی که تموم تلاشت رو برای تغییر کردی و اونوقته که باید دنبال امکانات بگردی و بری در پویشش که حالا چکار میتونم بکنم که شرایط رو عوض کنم ؟
موندن و پوسیدن در باتلاقی به نام زندگی مشترک حماقته چون ما یک بار بیشتر زندگی نمیکنیم و این زندگی دست گرمی زندگی بعدی نیست! پس چرا باید یک عمر, فرد دیگری رو تحمل کنیم و جلوی یه عده ادای آدمهای خوشبخت رو در بیاریم و پیش صمیمی ترها در نقش یک قربانی بدبخت از زندگی مزخرفمون بنالیم و بگیم فقط به خاطر دخترم ! فقط به خاط پسرم! آخه دلم براش می سوزه، به خاطر انسانیت ! جدا نمیشم …. و خلاصه ترسمون رو پشت نقاب فداکاری پنهان کنیم ؟ ترس از جنگیدن و علاقه به موندن در بقا!!!!
شنا کردن در مسیری پر از سنگلاخ و بر خلاف مسیر رود به ما گوهرهای ارزنده ای هدیه میده و موندن در باتلاق بقا لذت زندگی رو ذره ذره از ما میگیره و تویی که سالهاست از زندگی مشترک ناموفقت ناراضی هستی گله از روزگار نکن حق انتخاب با توست که بمونی و در مرداب بدبختی بگندی یا راهی برای رسیدن به اقیانوس خوشبختی پیدا کنی …

ادامه مطب

٧ میلیون بدهی و شوهر سکته ای

تو دهات اطراف اصفهان زندگی میکنه میگه خانوم الان دو سال که شوهرم سکته کرده و تو رختخواب افتاده از وقتی افتاده تو بستر تا الان ، برای خرج بیماری و درمانش و اجاره خونه و مخارج دیگه هفت میلیون بدهکار شدیم . البته خودم توی یه گلخونه مشغول به کارم و ماهی پونصد تومن حقوق میگیرم ولی خوب خرج خونه و اجاره خونه نمیگذاره که پول جمع کنم تا بتونم بدهیمو بدم … خانوم شما رو به این روز عزیز دستم به دامنتون کمکم کنین . رفتم بانک برای وام ، اما مسىول بانک تا دید جوونم و شوهرم اینجوریه نگاهش و نوع کلامش عوض شد …. بغض میکنه و میگه خدا آدم رو گرفتار آدمهای نامرد نکنه قید وام بانک رو زدم … خیلی گرفتارم … خیلی …
قطع میکنه و من فکر میکنم چند تا زن میشناسم که بعد از زمین گیر شدن شوهرهاشون ، هر جوری شده نذاشتن شیرازه زندگی از هم بپاشه و با بدبختی زندگی رو چرخوندن و یادم میفته به خیلی از زنهایی که وقتی گرفتار بیماری شدن کسی به پاشون ننشسته … رها شدن بین زمین و آسمون …
* این خانواده تلویزیون ندارن
* ممنونم از اشکان مزارعی عزیز که مثل همیشه گره گشای ماست
* متشکرم از ساحل عزیز برای کمک به بچه های کار و کمک به عروسی که جهازش رو دزد برده بود
* ممنونم از معصوم گلم برای کمک به خانواده هامون
* متشکرم از مرجان نازنین از کانادا برای کمک جهت خرید مواد غذایی برای خانواده های نیازمندمون

ادامه مطب

وقتی که بی سر پناهی

تو شمال ایران زندگی میکنه … تموم فشارهای عاطفی و مالی زندگی باعث شد تا ستون مهره هاش مشکل پیدا کنه و اجبارا بره زیر تیغ جراحی … به این امید که بعد از عمل خوب میشه و میتونه دوباره برگرده سر کار … اما متاسفانه با این که چند ماه از عملش گذشته دکتر کلا کار کردن رو براش ممنوع کرده … سرپرستی هم نداره یخچال و ماشین لباسشوییش هم مال سی سال پیشه! هر دو خراب و پوسیده .. تو یه خونه اجاره ای …
ممنونم از معصوم عزیزم برای کمک به خانواده های نیازمندمون
متشکرم از دوست عزیزم رضوانه احمدی پناه برای پرداخت هزینه تعمیر کولر اون خانواده نیازمند و خرید چادر و مانتو برای کسی که اینا رو نیاز داشت
*برای هزینه درمان دخترک ام اسی که پدر نداره و مادرش به سختی خرج درمانش رو میده نیاز به کمک داریم…

ادامه مطب