مهدی اولیایی و همایش های رایگان ترک اعتیاد در ایران

دایی مهدی

 

برای دیدنش بی قرارم، همه راه یک طرف، این تو آسانسور موندن تا به طبقه هشتم برسیم یه طرف. بلاخره می رسیم و زنگ در رو میزنم… در رو به روم باز میکنه و من عاشقانه در آغوش می گیرمش و غرق بوسه اش میکنم. یک ساله که ندیدمش و دلم برای گرمی حضورش تنگ شده… می شینم کنارش و دستهای مهربونشو تو دستهام میگیرم. همه وجود این مرد آرامشه و این آرامش رو با حضور و کلامش  بهت منتقل میکنه… تموم سادگی های یک کودک در درونشه و شاید همینه که باعث میشه همه رو عاشق خودش بکنه…
مامان و بابا از این که دایی اومده ایران غرق شادی هستن، اما میدونن که این سه هفته ای که دایی اینجاست خیلی کم میتونن ببیننش … طبق معمول اون برای برگزاری همایشهای رایگان ان ای ( NA  وAA ) اومده ایران. میدونم که خیلی ها منتظر این روزها بودن برای همین همینجا و تو همین پست تاریخ و آدرس دقیق همایش هاشو میگذارم. میدونم که حضور در همایش هاش خیلی ها رو از چنگال سیاه اعتیاد نجات داده و فکر میکنم آرزوی خیلی هاست که مهدی رو از نزدیک ببینن… فرشته ای که هر سال سختی مسافرت از امریکا تا ایران رو به جون میخره تا به اونایی که تو ظلمت اعتیاد هستن کمک کنه تا به روشنایی عشق برگردن.. 

برای آشنایی بیشتر با مهدی میتونید این پست رو بخونید 

تاریخ همایشهای رایگان دایی مهدی ام برای ترک  اعتیاد (دوازده قدم) 

پنجشنبه ۱۹ و جمعه ۲۰ آبان رفسنجان ساعت ۲ تا ۶   سر فلکه کمال آباد مدرسه فرهنگیان
——————————————————–
سه شنبه ۲۴ آبان ۹صبح تا ۲ عصر مشهد سالن صیاد شیرازی
چهارشنبه ۲۵ آبان ۶ تا ۸ عصر نیشابور
پنجشنبه ۲۶  ۴تا ۷ عصر درگز  وزارت ارشاد  برای گرفتن آدرس دقیق می توانید با شماره موبایل ۰۹۱۵۱۱۶۰۸۵۱ تماس بگیرید .
—————————————————
شنبه ۲۸ آبان شوش دانیال برای هماهنگی و گرفتن آدرس با شماره ۰۶۱۱۲۲۱۲۱۰۱ تماس بگیرید
————————————————-
 جمعه ۴ آذر تهران ۱۲٫۵ تا ۵٫۵ عصر در سالن ورزشی المپیک (دهکده المپیک)
————————————————- 
چهارشنبه ۹ آذر شهرکرد  برای هماهنگی و گرفتن آدرس با شماره ۰۹۱۲۲۲۶۱۴۲۱ تماس بگیرید.
————————————————-

ضمنا برای گرفتن سی دی های مهدی و هر گونه اطلاعات در مورد همایش ها میتونید با موسسه ندای آرامش در تهران  ۷۷۶۲۹۰۳۱ تماس بگیرید. لازم به ذکره که این موسسه مال مهدی نیست و متعلق به آقای فتح الله آرامشه که خودش سالهاست پاک شده و در این موسسه به افرادی که  به نوعی با اعتیاد درگیر هستند کمک میکنه….

 *ممنونم از الهام عزیزم و دوستهای مهربونش برای هدیه بخاری و لباس گرم برای خانواده های نیازمندمون.
*متشکرم از مریم علوی عزیزم و سعیده محمد زاده  برای کمک به نیازمندهامون.
*متشکرم از ندای گلم برای کمک به دختری که برای ثبت نام  آخرین ترم دکترا نیاز به کمک داشت (هنوز سیصد تومن کم داره)
*ممنونم از علیرضای عزیز برای کمک مالی  به خانومی نیازمند.
*متشکرم از مریم عزیزم برای هدیه یه گوسفند به خانواده هامون.

 در تاریخ های زیر مبالغی به حسابم ریخته شده که نمیدونم کی ریخته و باید به چه کسانی بدم لطفا با کامنت بهم اطلاع بدید ۵ آبان ۳۰ تومن و ۲۰ تومن -۱۸ آبان هم سی تومن.
*این نی نی مون سیسمونی نداره.
*این عروسمون هم جهاز نداره.
*این آقا که راننده تاکسی هستن  و شیمی درمانی هم میشن و یه پسر عقب افتاده هم دارن که کلی هر ماه خرج درمانشه برای شهریه ترم آخر دخترشون که داره دکترا میگیره حسابی درمونده شدن… (سیصد تومنش مونده)
*این خانوم که شوهر نداره با دو تا پسر بچه ، آبدارچیه و فقط چند واحدش مونده که بتونه دیپلم بگیره ، اگه دیپلم بگیره شرایط حقوقیش تغییر میکنه برای دیپلم باید ۱۵۰ تومن پول بده چون رشته اش مهارتیه (الان حقوقش با کسر مالیات ۲۰۰ و خورده ایه و با این گرونی وحشتناک خودشم بکشه نمیتونه ۱۵۰ تومن پس انداز کنه!!! این مبلغو باید تا دی ماه پرداخت کنه)  ….
* این خانوم که نون آور خانواده است دنبال کار می گرده به عنوان آبدارچی  تا بتونه با آبرو فرزندشو بزرگ کنه.
این عروس که در شمال ایران زندگی میکنه یک تکه جهاز نداره ، و بسیار بسیار محتاجه…

ادامه مطب

وقتی که قلعه سحر آمیز آرزوی کوچک علی رو برآورده میکنه ….

از دور میبینمشون که دارن میان. دخترک که امسال پیش دبستانیه با اون روپوش خوش رنگ صورتی و کاپشنی که یکی از خواننده های خوبم براش داده (آی تک عزیزم) که از شانس، درست رنگ روپوششه دست راست مادر رو گرفته و مثل همیشه بی خیال و با لبخندی روی لب در حال دویدنه تا به قدم های تند مادر برسه و پسرک که امسال کلاس سومه با روپوشی که نمیدونم کدوم طراح بی سلیقه ای انقدر زشت برای این مدرسه طراحیش کرده که من هر بار میبینم افسوس میخورم برای وقتی که تلف شده و پارچه ای که حروم! تا این طرح زشت بیاد بیرون ، دست چپ مادرو گرفته و میشه حتی از دور هم هاله غم رو دور سرش دید …

نزدیک میشن و سلام می کنیم. میگم علی جان چرا تو همی؟ مادرش نگاهی بهش میکنه و میگه چیزی نیست. میگم چرا بگو ببینم چی شده؟ مادر بعد از اصرار من میگه قراره بچه ها رو ببرن اردو قلعه سحر آمیز تو پارک ارم، این نمیره…

فکر میکنم خود علی نمیخواد بره اینه که نگاهش میکنم و میگم چرا علی جان چرا نمیری ؟ حرفی نمیزنه . میشینم کنارش تا هم قد هم شیم، شاید اینطوری احساس بهتری برای گفتن حرف دلش داشته باشه ، میگم چرا نمیری پسرم؟ نگاهی با بغض به مادرش میندازه و با صدایی که می لرزه میگه چرا؟ چون ما هفت هزار تومن نداریم!… چیزی در درون من میشکنه… باور نمی کنید چه حالی میشم… علی رو در آغوش میگیرم  درحالی که قطره های اشک لعنتیم هیچ جوری بند نمیان…
تموم راه تا محل کارم رو گریه میکنم… هر چقدر به خودم میگم که دختر جون گریه تنها ارمغانش برای تو سردریه که برای رها شدن ازش باید مسکن بخوری و ممکنه چند روزی گرفتارت کنه انگار دارم با دیوار حرف میزنم…. یاد روزهایی میفتم که کنار مادرش تی به دست راهرو ها رو تمیز می کنه یا روزهایی که آستین بالا میزنه تا لیوان های چایی رو بشوره… اون نگاهش با اون جمله ای که همه دلمو لرزوند از خاطرم نمیره … یاد خیلی از ولخرجی هام میفتم … و باز یاد نگاهش …

* دوستای خوبم که محبت می کنید و به حسابم پول میریزید خواهش میکنم هر مبلغی که ریختین حتما بهم خبر بدید که این مبلغ بابت کدوم خانواده باید خرج بشه و چقدر بوده باور کنید خیلی احساس سردرگمی پیدا میکنم وقتی مبلغی تو حسابم میاد و نمیدونم کی و برای صرف چه کاری به حسابم ریخته حتی اگه دوست دارید ناشناس باقی بمونید میتونید با اسم مستعار برام کامنت بزارید . ممنونم.
*علی عزیز از امریکا مبلغی رو برام پست کرده بود که با کمال تاسف یه نفر قبل از رسیدن پاکت به دستم گوشه پاکت رو باز کرده و اون مبلغو برداشته بود !  علی جون ممنونم به قول خودت شاید اون طرف هم احتیاج داشته اما به نظر من این دلیل موجهی برای برداشتن مال دیگران نیست!  امیدوارم روزی برسه که ما آدمها به این برسیم که برداشتن مال دیگران بدون اجازه شون از حرمت و ارزشی  که داریم  کم میکنه …
*ممنونم از ملیحه عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای سونوگرافی نوزاد بیمارمون و هدیه شیر خشک و لباس برای همون نوزاد .
*دوستانی که شیر هومونا برام فرستادین این نوزاد به شیر هومونا آلرژی اره و داروخانه بغل مدرسه هم هر کاری کردم شیر رو عوض نکرد. کسی فکری به ذهنش میرسه که چطور میشه این شیرها رو عوض کرد؟
*ممنونم از پوپک عزیزم برای هدیه مقداری وسایل برای خانواده ای نیازمند.
*متشکرم از هاله عزیزم برای هدیه مبلغی پول و یک مونیتور به دانش آموزی که مونیتور نداشت.
* ممنون از لیلای گلم برای هدیه بخاری به خانواده ای که بخاری نداشتند.
*متشکرم از فاطمه غلامی عزیزم برای هدیه بخاری به خانواده نیازمندی که دزد بخاریشون رو دزدیده بود!!!!
* ممنونم از آقای جوادی عزیز برای هدیه یه بخاری برقی و مقداری لباس برای خانواده هامون.
*یه دنیا تشکر از دوستای خوبم زبنب گنجی و مریم ترکمن برای هدیه مقداری لباس به خانواد های نیازمندمون.
* از همه دوستانی که وقتی من دنبال کار برای کسی میگردم خالصانه کمکم میکنن ممنونم.

** این آقا که راننده تاکسی هستن برای شهریه ترم آخر دخترشون که داره دکترا میگیره حسابی درمونده شدن… (شهریه ۵۰۰ تومنه)
** این خانوم که شوهرش جانباز شیمیاییه و دخترش هم کولیت روده داره و خود این خانوم نون آور خانواده است تونسته با هزار قرض و قوله یه بیقوله بخره که نخوان هی با  شوهر بیمارش آلاخون والاخون شن و الان ۵ تومن به عنوان وام لازم داره. (یادمون باشه اونچه باعث شده ما الان خوش و شاد بگردیم به خاطر تلاش اوناییه که جوونشون رو تو دوران جنگ در طبق اخلاص گذاشتن … منظورم اون دسته اییه که دارن تو خلوت مثل شمع می سوزن و هرگز هم بابت  دفاعشون از خاک وطن استفاده ابزاری نکردن… )
** این دختر خانوم که ۶ تا دندونشو تو تصادف از دست داده برای این که فکش دفرمه شده و باید پودر استخوان بزارن و این صحبتها یک تومن کم داره…
** این دو تا خانواده تو این هوای سرد بخاری ندارن.
** این عروسمون که سیده جهاز نداره.
** این خانوم که نون آور خونه است و شوهر هم نداره با دو تا پسر دوقلوی ۱۵ ساله هیچ لباس گرمی تو این هوای سرد برای پسرک ها نداره، دلم گرفت وقتی دیدم  دو تا پسر شریکی یه کیف دارن! و حتی یه کاپشن هم ندارن که نوبتی بپوشن…. 

 

ادامه مطب

معلم، مصحح، با توام، حواست به قلمت هست؟

تیر ماه کارنامه ها رو که دادن شاگرد اول سوم های ریاضی شده بود. معدلش شده بود ۱۹٫۶۹ همه نمره هاش نوزده و بیست بود بجز ادبیات که شده بود سیزده! شاگرد دوم و شاگرد تنبل کلاس هم سیزده شده بودن! انقدر این نمره نا معقول بود که خود مدرسه اعتراض داد به اداره. امتحانات نهایی بود و خوب مشخصه که معلم ادبیات خودشون هیچ تقصیری نداشت. بعد از اعتراض به همه دو نمره اضافه شد!!! اما نگار باز هم ناراضی بود اشک تو چشماش حلقه میزد و میگفت مامان من عربی و زبان انگلیسی رو بیست شدم چطور ممکنه زبان مادری مو بشم سیزده!  این حق من نیست من محاله زیر نوزده بشم!
 این بود که من به اداره منطقه رفتم اما دریغ از یک سر سوزن همراهی! مسئول امتحانات ایمان داشت که نمره نگار همون ۱۵ هست و می گفت خیلی از بچه ها میگن نمره مون بیست میشه! اما میفتن!!! این برگه سه بار تصحیح شده و حق بچه شما همون ۱۵ هست!
این بود که یک جفت کفش آهنی پوشیدم و به هر جایی که میشد رفتم با مدارک لازم! کپی کارنامه سه ساله دبیرستان و تقدیرنامه های روبوکاپ و مدرسه و خلاصه هر چیزی که نشون میداد که محاله این بچه نمره اش ۱۵ بشه….
 تا بلاخره یک روز موفق شدم تصویر برگه اش رو در مونیتوراداره ای ببینم وحشتناک بود سوالاتی که جوابشون کاملا درست بود رونمره نداده بودن! با نگار بودیم و شوکه شدیم….! از اونجایی که کلید امتحانات نهایی در سایت بود مسئول محترم که امیدوارم هرگز گرهی در کارش نیفته برگه رو با کلید مقایسه کرد و اونقدر عصبانی شد که نگو…  گفت که حتما پیگیری میکنه و دو هفته بعد که زنگ زدم با خوشحالی گفت که یکی از مجربترین دبیران ادبیات منطقه برگه رو تصحیح کرده و نگار ۱۹٫۷۵ شده.
 مسئول امتحانات اون منطقه عوض شد و خیلی از برگه های دیگه زیر سوال رفت…
اگه من مامانی نبودم که به فرزندش اعتماد داره، اگه مدرسه دائم حمایتم نمیکرد که حق بچه ام رو بگیرم و اگه اون آقای مهربون تو اداره کل من و نگار رو باور نمیکرد سرنوشت نگار امسال در کنکور دستخوش بی توجهی یه معلم میشد…. چرا که این نمره در کنکورش تاثیر مستقیم داشت… و امروز و اینجا برای آدمهایی مینویسم که نمیدونن با یک حرکت قلم میتونن سرنوشت یه آدم رو زیر و رو کنن. برای تویی که معلمی و باور نداری که این شغل واقعا شغل انبیاست، برای تویی که نمیدونی چه مسئولیت خطیری به گردنته و یه بی توجهیت ممکنه مسیر زندگی یه آدم رو از این رو به اون رو کنه، یادت باشه که رفتارهای ما کارما داره و این دنیا دنیای عمل و عکس العمله ، پس اگه سرنوشت خودت برات مهمه مراقب رفتارت و قلمت باش…
ممنونم از فرشید ملکان عزیز برای تقبل سیسمونی یه نوزاد در یکی از شهرستان های دورافتاده کشورمون… فرشید عزیز امیدوارم نی نی خودتون هم صحیح و سالم به دنیا بیاد.
متشکرم از پوپک گلم برای هدیه مبل و یه مقدار وسایل به خانواده ای نیازمند.
ممنونم از هاله  و هدی عزیزم بابت هدیه اون ۶۰۰ تومن برای خانواده های نیازمندمون.
یه دنیا تشکر از لیلا مهرابی عزیزم برای هدیه لباس برای بچه یه خانواده نیازمند و تلاشی که داره میکنه برای تهیه جهاز واسه یه عروس سید.
ممنونم از برادر گلم فتاح جبلی برای هدیه مقداری برنج به خانواده هامون.
متشکرم از گره گشای همیشگی ام علیشاه صمدی  برای خرید و هدیه یه ماشین لباسشویی به خانواده پست پیش…
ممنونم از خانم جوادی عزیز برای هدیه مبل و میزنهارخوری به خانواده پست پیش.
مشکرم از خانم صادقی برای هدیه دو تا پشتی نو به عروسمون.
ممنونم از سمیرای گلم برای هدیه لباس نوزادی به نوزادمون که لباس نداشت.
متشکرم از میرای عزیزم برای هدیه مبلغی پول به خانواده هامون.
محمد عزیز ۵۰ تومن پول تو کوچه پیدا کرده و چون صاحبش رو پیدا نکرده ریخته به حساب من که بدم یه نیازمند. محمد جون ممنون دستت درد نکنه.
ممنونم از سیدای عزیزم برای کمک مالی به نوزادمون.
متشکرم از مریم ف عزیزم برای هدیه مبلغی پول برای تحصیل دانش آموز.
امیدوارم که کسی رو از قلم ننداخته باشم!

*این دختر خانوم که کامپیوتر خونده دنبال کاره…سابقه کار در بیمه هم داره.
*این آقا که تحصیلداره دنبال کار میگرده.
*این پیرزن تلویزیون نداره…
*این پسر ۲۹ ساله که مشکل کلیوی داره برای درمانش نیاز به پول داره.
*این دخترک که دیپلم کامپیوتره و دانشگاه هم قبول شده اما برای شهریه اش نمیتونه بره دنبال کار میگرده.

ادامه مطب