هدیه تولد همراه اول

درست صبح روز تولدم (اول فروردین)  از همراه اول یک اس ام اس دریافت میکنم که تولدم رو تبریک گفته و ۱۵۰ تا اس ام اس رایگان هم هدیه تولدمه کلی خوش حال میشم که یکی غیر از فامیل و دوست تولدمو تبریک گفته … به ۳ تا خط دیگه ای هم که به اسممه (که البته دست خودم نیست !) تبریک تولد زده به اونی که دست نگاره یک ماه اینترنت رایگان تعلق گرفته، به اون دوتای دیگه هم ۱۷۰ تا اس ام اس و مجددا یک ماه اینترنت رایگان…… از اونجایی که مسافرتیم هدیه خوبیه چون نگار میتونه با خیال راحت بره تو نت و به وبگردی هاش برسه! کلی اس ام اس میده و میگیره تا بلاخره  همراه اول این هدیه رو فعال میکنه! اما بعد تعطیلات وقتی میان دوره اش رو میگیره ده هزار و هشتصد تومنش اینترنته!

یه جورایی خنده ام میگیره ! زنگ میزنم همراه اول و میگم اگه هدیه دادین چرا پولشو میگیرید؟! اما وقتی طرف مقابلت یه دستگاهه! حالا بیا و قسم بخور که من بسته مو فعال کردم! میگن نه ما اینجا چیزی نمیبیینم و چون بسته فعال نشده باید پولشو بدین… میگم دوست عزیز ما که داشتیم از همون اینترنت ذغالی تو مسافرتمون استفاده میکردیم شما اس ام اس زدید که به فلان شماره ۳ رو اس ام اس کن کادوت فعال شه! به خرجشون نمیره که نمیره!

میگم: ده تومن ارزشی نداره پول نیم کیلو گوشته! ، مهم اعتمادیه که از آدم سلب میشه . راستش من شنیده بودم که این کادوها همشون الکی هستن اما واقعا باور نمیکردم که همچین کاری بکنن! حالا فکر میکنم نکنه پول اون ۱۵۰ تا اس ام هم ازم بگیرید چون من که آمار اس ام اس هامو ندارم! بلاخره یکی از اوپراتورها بهم میگه که اگه برم دفتر دولتی همراه اول پولو بهم پس میدن! فکر میکنم کی حال داره یه روز از کارهای مفیدش بزنه پاشه بره همراه اول صد تا کپی هم از کارت فلان و بهمانش بگیره تازه احتمالا آخرش هم بگن انشالله تولد سال دیگه تون جبران کنیم!

*ممنونم از الهام عزیزم بابت جمع آوری سیسمونی برای نوزاد در راهمون.
*متشکرم از حسام عزیز و سعیده محمد زاده نازنین برای هدیه مبلغی پول برای نیازمندهامون.
*متشکرم از آزیتای گلم که در صدد تهیه سیسمونی برای نی نی مونه.
*یه دنیا تشکر از غزال گلم و معصوم بختیاری عزیز برای کمک جهت جهاز و سیسمونی.

تکلیف ۷۰۰ هزار تومن پست قبل هم معلوم شد طبق معمول برادر گلم مرتضی زحمتشو کشیده بود مرتضی جان ممنونم….
۲۸ فروردین ۱۰۰ هزارتومن به حسابم ریخته شده کدوم نازنین محبت کرده و به کی باید بدم؟

**این عروس خانوم جهاز نداره…
**این دانش آموز کامپیوتر، برای انجام کارهاش کامپیوتر نیاز داره…

ادامه مطب

سالگرد ازدواج

نگاهی به تارهای نقره ای کنار شقیقه اش میندازم… باورم نمیشه که بیست سال عین برق گذشته… از روزی که تور رو از روی صورتم زد کنار و گردنبند زیبایی که واقعا دوستش دارمو به گردنم کرد… از لحظه هایی که اون روز قشنگ برامون ساخت.  فکر میکنم در اولین فرصت باید برم فیلم عروسیمون رو بدم سی دی کنن تا هر وقت یاد اون روزها میفتم بشینم و با تکرار لحظه لحظه اش لبریزشادی بشم.  انگار گرمی نگاه منو روی صورتش حس میکنه برمیگرده و نگاهم میکنه لبخندی میزنه و ۵ تا انگشتت دست چپشو میبره بالا . با نگاهم  اشاره میکنم که منظورتو نمیفهمم. بعد انگشتاشو میکنه ۴ تا و من باز سرم رو به علامت متوجه نشدن تکون میدم. انگشتاشو سه تا میکنه و من بازم سرم روبه علامت نفی  تکون میدم.. میگه یادت نیست؟… و یک باره میگم: وای فکر نمیکردم تو هم یادت باشه معلومه که یادمه فقط ۵ روز به سالگرد ازدواجمون مونده…

میگم رامین چه زود گذشت چند روزه دیگه میریم تو بیست سال زندگی مشترک. میگه آره این روزها خیلی هر دومون مشغول و گرفتار کارهای روزمره ایم  بچه هامون که بزرگ شن بیشتر فرصت میکنیم که به هم برسیم… چشم به هم بزنیم نگار عروس شده و من باید عین بابات که تو عروسی مون هی پول میریخت رو سرمون پول رو سر عروس و داماد بریزم…. با حرفش روحم کشیده میشه تو بیست سال پیش… ۲۴ سالم بود ورامین ۲۵ سالش … وقتی دم ظهر اومد آرایشگاه دنبالم مبهوت تغییر قیافه ام بود اون روزها واقعا عروس ها ، دیدن داشتن ، چون تا قبل عروسی ساده و بی آلایش بودن… بعد با فیلمبردار رفتیم باغ و ساعتها به خرده فرمایشهای فیلمبردار گوش دادیم و بعد هر چی فکر میکنم یادم نمیاد که نهار کی خوردیم؟ و بعد رفتیم جایی که عروسی بود و تا آخر شب بابام در حالی که لبریز عشق و شادی بود پول سرمون میریخت . اون روز زیباترین و به یادموندنی ترین روز زندگیم بود… روزی که هر بار در موردش فکر میکنم قلبم لبریز شادی میشه..

همیشه وقتی لبریز یه انرژی عظیم هستم دعا میکنم. حس میکنم اون موقع به خدا نزدیکترم. ازش بابت هر چه که دارم تشکر میکنم و تو دلم برای همه جوونها دعا میکنم. دعا میکنم که خداوند اونی رو سر راهشون قرار بده که کامل کننده شونه. کسی که باهاش احساس امنیت و آرامش کنن. کسی که تکیه گاهشون باشه و شریک واقعی غمها و شادی هاشون. دعا میکنم انتخاب هاشون درست باشه تا بعد دچار تردید و دودلی و مشکل نشن.

*مژده گلم اونا رو بفرست نمیدونم چرا اس ام اسم بهت نمیرسه کامنت دونیتم که بستی .
*یه دوست نازنین  ۷۰۰ هزارتومن ریخته به حسابم این پول بابت چیه و باید به کی بدم. فرشته های مهربونم تو رو خدا حتی اگه ۱۰۰۰ تومن هم به حسابم ریختید خبرم کنید که باید پول صرف چه کاری بشه وقتی نمیدونم کی پول رو ریخته و بابت چیه خیلی سر درگم میشم.

**ممنونم از مترومن عزیز بابت هدیه یه تلویزیون به خانواده های نیازمندمون.
**ممنونم از ملیحه گلم بابت هدیه مقداری لباس .

***این دخترک ما داره برای اولین بار مادر میشه و چون خودش هم پدر نداشته و مادرش یه ابدارچی ساده است برای تهیه سیسمونی ( در حد احتیاجات اولیه ) به مشکل خوردن. نی نیمون دختره و همین روزها به دنیا میاد.
***این دخترک هم داره عروس میشه و جهاز نداره.
*** این شرکت هم یه بازار یاب میخواد .

ادامه مطب

موجوداتی که بوی غذای ما را میخورند!

میگه: مامان میدونستی یه بیماری وجود داره که اگه آدم به سگ دست بزنه انگشتهای دستش خورد میشه و میریزه! میگم نه. میگه به خدا راننده مون گفته! اسمش جُزاست! میگم اون جُزامه نه جزا! که اصلا دیگه ریشه کن شده!
میگه: تازه یه بیماری هست که اگه آب دهن سگ بریزه رو دستت عین سگ میشی و همه رو گاز میگیری! اونم راننده مون گفته.  میگم ببین عزیزم اون بیماری اسمش هاریه و اونو سگهایی که واکسن نزدن ممکنه بگیرن. وگرنه ببین بابا رضا (پدرم) سالهاست که تو باغشون سه چهارتا سگ دارن  و ماها هیچکدوم هاری نگرفتیم. اونا همه شون شناسنامه دارن و واکسن میزنن تا هیچوقت هاری نگیرن.
 شب موقع خواب محکم منو بغل میکنه و  میگه مامان من میترسم.  آخه راننده مون میگه یه موجودات سیاهی زیر زمین هستن که اگه سوره …. رو بخونی و بعد هو کنی همه شون نابود میشن حالا من از اون موجودات میترسم. از فکر اینهمه چیز ترس آور که ذهن بچه ۷ ساله رو مشغول کرده کلافه میشم به راننده شون زنگ میزنم و ازش خواهش میکنم که  در مورد این مسائل با اشکان صحبت نکنه، چون باعث ترس اشکان میشه. اونم قول میده که در اینجور موارد با اشکان صحبت نکنه.

 توی عید سر شام  اشکان میگه مامان اگه موقع غذا خوردن بسم الله الرحمن الرحیم نگیم یه موجوداتی میان و بوی غذامونو میخورن! میگم کی گفته مامان ؟ میگه راننده مون! میخندم و میگم حالا فرض کن مثلا بوی قورمه سبزیمونو یه کسی بخوره چی میشه؟!  میگه آخه من از اون موجودات میترسم… میگم نه مامان جان این حرف حقیقت نداره. خوبه که آدم هر کاری رو با نام خدا شروع کنه اما همچین موجوداتی که بوی غذای آدمو بخورن وجود ندارن. از عصبانیت تموم تنم میلرزه. زنگ میزنم به راننده شونو میگم آقای … مگه قرار نبود شما در مورد این مسائل با اشکان حرف نزنید و میگم که اشکان چی گفته.  از خنده ریسه میره و میگه خوب خانوم بسم الله که اشکال نداره. میگم نه اشکال نداره خیلی هم خوبه اما این که احساس حضور همچین موجوداتی بچه رو دچار ترس میکنه اشکال داره . میگه حالا شما بهش میگفتید عیب نداره آره درسته بگو. میگم چرا باید چیزی رو که خودم قبول ندارم به بچه ام بگم؟ میگه وا خانوم تو قران هم نوشته اون موجودات جن هستند و میتونن به هر شکلی در بیان و….

ازش تمنا میکنم که این دو ماهه آخر رو دندون رو جیگر بزاره و سعی در تربیت مذهبی بچه من نداشته باشه! همه دل نگرانیم اینه که بچه هام با شنیدن چیزهای نادرست از خدا دور شن…. فکر کنن دین یه چیز بی ارزشه  که یه سری مسائل غیرقابل باور توشه… که انقدر درگیر فرعیات شن که اصلیات از خاطرشون بره… فراموش کنن که  اصل انسان بودنه، دروغ نگفتنه، مال مردم رو نخوردنه، دل نشکستنه، مال حروم توی خونه نیوردنه، دل نشکستنه  و….

شهرام سیف هاشمی (شوهر خواهر نازنین بنده) یه سری تقویم بسیار زیبا برای  موسسه خیریه مهرطه  طراحی و چاپ کرده و البته این کار رو رایگان انجام داده و فروش مقداری از تقویم ها رو به نفع بچه های بی سرپرست مهر طه به عهده گرفته اگه دوست دارید از این تقویم ها بخرید برام کامنت بگذارید تقویم ها بسیار زیبا هستند و توشون تا ریخ تولد بچه ها و آرزوهاشون هم نوشته شده…

ممنونم از دوستای خوبی که این تقویم ها رو با قیمت بالا از ما خریدن، سعید قهرمان بک، منیژه رمضانی، مصطفی رمضانی ، حسین صمیمی، سهند صمیمی، محبوبه، ساسان سیروس، امیر بنی هاشمی، بهنام و میترا بیاتی، جواد نجفی، مجتبی سیف هاشمی، سارا پرنیان پور، امان اولیایی، حرمت اولیایی، محمد گنجی، شبنم سیف هاشمی… امیدوارم اسم کسی رو فراموش نکرده باشم…

متشکرم از ملیحه عزیزم برای هدیه مقداری وسایل به خانواده های نیازمندموون.

این شرکت به یک بازاریاب احتیاج داره. …

ادامه مطب